توضیحات
انتشارات تندیس منتشر کرد: در خیابان باریک و روشن از نور مهتاب، دو مرد در فاصلهی چند متری یکدیگر، ناگهان پدیدار شدند. لحظهای کاملاً بی حرکت مانده، با چوبدستیهایشان سینهی هم را نشانه گرفتند، سپس همین که یکدیگر را شناختند، چوبدستیها را زیر شنلهایشان پنهان کرده، فرز و چابک، در یک جهت به راه افتادند. مرد بلند قامتتر پرسید: ـ چه خبر؟ سیوروس اسنیپ جواب داد: ـ بهترین خبرها. حاشیهی سمت چپ خیابان را بوتههای کوتاه تمشک وحشی فرا گرفته بود و در سمت راست آن پرچین بلند و آراستهای امتداد داشت. پایین شنلهای بلند دو مرد، هنگام قدم برداشتن، دور قوزک پایشان میپیچید.
Arefeh –
توی اینکه کارای رولینگ شاهکاره هیچ جای بحثی نیست👌🏻👌🏻👌🏻
امیر عربشاهی –
چیزهای زیادی در گذر زمان رنگ میبازد، تغییر شکل میدهد و دیگر آن طوری که همیشه دوستش داشتیم یا از آن متنفر بودهایم باقی نمیماند. چیزهایی مثل آزادی خیالپردازیهای کودکانه، لذت بردن از شبنشینیهای دورهمی خانوادگی، سفر رفتن، خاطرات تلخ وداع با عزیزانمان.
اما چیزهایی همیشه با ما میماند. چیزهایی باقی مانده از تخیلات و خیالپردازیهای کودکانه. کتابها و فیلمها و قصههایی که دوستشان داشتهایم. حس شیرین انتظار برای آمدن کتابی خاص به بازار. حس طی کردن راهی طولانی برای دیدن فیلم محبوبت که باد در پرده نقاشیشدهاش روی سر در سینما میپیچد.
هاگوارتز و دنیای جادوییاش از آن چیزهایی است که هیچوقت در گذر زمان در تخیلات من تغییر نکرده؛ همانقدر سحرانگیز که از سالهای کودکی و شوق خریدن و خواندن جدیدترین کتابهای هری پاتر تا حالا همچنان با من مانده. از لحظه ظهور دیاگون الی و باز شدن سکوی ۹ و سهچهارم وارد دنیایی شدم که مثل یک پناهگاه امن همیشه جایی برای رجعت من در آن هست. جایی برای پناه گرفتن از طلسمهای شوم جهان ماگلها.
پایان ششمین کتاب و مرگ دامبلدور برای من پایان این دنیای جادویی بود. دیگر تمایلی به پیش رفتن نداشتم. همه چیز متوقف شد. و با بار سنگین نفرت از اسنیپ سالها سپری شد. تا این که سال گذشته دوباره از پریوت درایو آغاز کردم تا آخرین سال هاگوارتز را به پایان رساندم. دیدن خاطرات اسنیپ در قدح اندیشه همه آن خاطرههای سالهای دور را در هم شکست. تمام آن سیاهی و نفرت یکباره فرو ریخت. اوج دنیای هری پاتر و تمام اسرار آن در همین چشمهایی نهفته بود که عشق حقیقی را در پشت پرده نفرت پنهان کرده بود. هری، اسنیپ و دامبلدور سه راس مثلث این فصل کلیدی داستان بودند. آلن ریکمن و سر مایکل گمبون (پس از ریچارد هریس فقید) دو قطب دنیای جادویی هاگوارتز را هنرمندانه جان بخشیدند. هر دو با قلعه هاگوارتز برای همیشه وداع کردهاند. چوبدستیهایمان را به سمت آسمان میگیریم و به یادشان تا “همیشه” چراغ برمیافروزیم..