توضیحات
این کتاب از مجموعه ى ” من و مشاهیر ” می باشد. موضوع داستان سرگذشت ” آنتوان دوسنت اگزوپری ” از کودکی تا چهل و چهار سالگی و زمان مرگ اوست. ” آنتوان ” که چهار خواهر و برادر داشت، هر تابستان به عمارت ییلاقی سن موریس می رفت و تابستان شاد و رویایی را سپری می کرد و در خیالات و رویاهایش غرق می شد و در نقش شاهزاده ها با تصور اینکه خرگوش های کوچک را موجودات عجیب و غریب می پنداشت و با آنها بازی می کرد. او شبها قبل از خواب به داستان هایی درباره ى پریان که مادرش برایش تعریف می کرد، گوش می داد و خود را در سرزمین های پریان تصور می کرد. تونی گاهی از درختان بلند بالا می رفت و همیشه آرزوی پرواز داشت. او آرزو داشت سوار هواپیما شود و یا یک هواپیما داشته باشد. او سعی کرد بالهایی بسازد و آن را به دوچرخه اش متصل کرد ولی فقط می توانست با آن تا فرودگاه کوچک محلی برود و با سوالات مختلف مهندسین و خلبانان آنجا را کلافه کند. او در دوازده سالگی عاشق شعر و پرواز بود. او در هجده سالگی به عنوان مهندس مکانیک به خدمت هوانیروز درآمد و تصمیم گرفت خلبانی را بیاموزد. مادرش سعی کرد او را منصرف کند ولی او تصمیمش را گرفته بود و بلاخره پرواز کرد و به مراکش رفت و در آنجا به تمرین می پرداخت و شب هایش را به کشیدن نقاشی و نوشتن می گذراند. یک بار بدون مجوز سوار هواپیما شد و پرواز کرد ولی هواپیما سقوط کرد و ….
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.