توضیحات
میخائیل بولگاکف سیزده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن مرشد و مارگریتا کرد که به گمان بسیاری از منتقدان با رمان های کلاسیک پهلو زده و بی تردید از درخشان ترین آثار ادبی روسیه به شمار می رود. هنگام درگذشت بولگاکف جز همسر و دوستان نزدیکش کسی از وجود این کتاب خبر نداشت. ربع قرن پس از مرگ نویسنده، رمان بالاخره اجازه انتشار یافت و شمارگان سیصدهزارتایی آن یک شبه به فروش رفت و سپس هر نسخه آن تا صد برابر قیمت فروخته شد. درباره این رمان شگفت انگیز بیش از صد کتاب و مقاله تنها به زبان انگلیسی نوشته شده است.
امیر عربشاهی –
پیش از خواندن رمان شگفت انگیز میخائیل بولگاکف، نوشته پشت جلد کتاب که بخشی از مقدمه مترجم اثر است جلب توجه میکند. دانستن این که نویسنده، سیزده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن این رمان کرده، می تواند کنجکاوی آدم را تحریک کند و وسوسه برانگیز باشد. زمانی که متوجه می شویم این اثر در سالهای استیلای استالین بر شوروی سابق نگاشته شده و از ترس جان نویسنده، سالها پس از مرگ او توسط بازماندگانش نشر یافته، بیش از پیش مشتاق خواندن اثر می شویم.
در مواجهه با نخستین فصل رمان در می یابیم که تحسین های بی شمار و ستایش های فراوانی که نثار اثر شده بی دلیل نبوده. مکالمات دو نویسنده لائیک که در تئاتر و مطبوعات فعالیت میکنند، در خصوص انکار وجود مسیح و نفی روایات دینی، و ورود یک پروفسور ناشناس که به طرز غریبی آن دو را به چالش میکشد و به ورطه هولناکی در می غلتند. شروعی خیال انگیز و جادویی که در ادامه با ورود به جهان های خیالی شخصیت های عجیب و غریبش مخاطب را بیشتر و بیشتر مبهوت و در عین حال غرق شعف از خواندن کلماتی که از پی هم می آید، میکند. مرشد و مارگریتا به راستی زندگی تلخ نویسنده را می نماید که در دوران سیاه حکومت استالین تیغ تیز نقد خود را به سمت جامعه فرهنگی و هنری زمانه خود نشانه میگیرد و خاموشی و ترس و نقدهای چاپلوسانه اهالی هنر و ادبیات را در تقبیح آثار ضدکمونیستی بولگاکف به شدت نقد میکند.
عجیب نیست که شیطان و دستیارانش در تئاتر و مجامع فرهنگی شهر مسکو نفوذ میکنند و متنفذان و بزرگان شهر را، و نیز مردمان جاه طلب و حسرت خوار را به مرز تحقیر و جنون و فراتر از آن، به تباهی میکشانند.
مرشد و مارگریتا مدام میان دنیای مسیح و زمانه معاصر در رفت و آمد است، و حکایت مرشدی را روایت میکند که برای نوشتن اثر خود همچون فاوست روحش را به شیطان میفروشد و ترکیب این جهان های ذهنی با واقعیت عینی ما را به حقیقت تلخ سقوط اخلاقی انسان معاصر می رساند. تلخ تر و غریب تر آن که مسیح و شیطان از طریق متی باجگیر به هم می پیوندند تا عامل رستگاری مرشد و مارگریتا را رقم بزنند.
رمان مرشد و مارگریتا صحنه های بی نظیری را خلق میکند و تخیل خواننده را به بالاترین درجه رهایی میرساند.
صحنه اجرای تئاتر ولند و دستیارانش و نیز مجلس رقص ابلیس نمونه هایی از فضاسازی های استثنایی بولگاکفند.