توضیحات
"ماریا" پدر و مادرش را از دست داده بود و در مزرعه مرد کشاورزی کار می کرد. یک روز که او گوسفندها را به چرا برده بود شیری را دید که خاری در پنجه اش فرو رفته و نمی تواند حرکت کند. او خار را از پای شیر درآورد و آن را با روسری خود بست. فردای آن روز که گاوها را به چرا برده بود بازهم آن شیر را دید و او را تعقیب کرد و با کمال تعجب دید که او به شکل پسری جوان درآمد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.