توضیحات
زن در ریگ روان – کوبو آبه – مهدی غبرائی – نشر نیلوفر
داستان مردی است که همراه زن جوانی در ده ساحلی دور افتادهای ته گودال پهناور شنی گیر افتاده است. در این گودال هر دم خطر ریگ روان که باد آن را میآورد تهدیدشان میکند. این رمان به نحو چشمگیری عناصر داستان دلهرهآور را با اصول رمانهای اگزیستانسیالیستی معاصر درهم میآمیزد. «این رمان خصوصیت اسطورههای بزرگ را دارد که با دقت داستانهای واقعی روایت میشود. استعدادی را نمایان میکند که محدود به مرزهای جغرافیایی نمیشود. دستاوردی است عظیم.».برای خرید کتاب در مشهد و سراسر کشور کتاب ” زن در ریگ روان – کوبو آبه ” از بزرگترین کتابفروشی اینترنتی مشهد میتوانید از پایین صفحه اقدام نمایید
مشتاق –
الکی مثلاً کافکا در شرق آسیا ظهور کرده.چشم.
امیر عربشاهی –
مایه های اگزیستانسیالیسیتی «زن در ریگ روان» در میان دیگر آثار کوبو آبه، نویسنده بزرگ ژاپنی پر رنگ تر است. نویسنده ای که پیش از این با نوشتن یک داستان علمی تخیلی با مایه های معمایی پلیسی، که در ایران تحت عنوان «آدم ماهی» ترجمه شده، توانایی خود را در خلق داستانی دلهره آور و فضاهای تیره و پر رمز و راز نشان داده بود، در این رمان و اثر بعدی اش «چهره دیگری» که هر دو توسط فیلمساز ژاپنی هیروشی تشیگاهارا به فیلم برگردانده شد، ایده های فلسفی اش را تمام و کمال در خلق رمان های درخشان و اثرگذارش به کار بست.
پوچ گرایی و بیهودگی زندگی آشکارا در اسارت نیکی جومپی ، در گودال عمیق شنی نمایان است. تلاش و تقلای مداوم او و زن ناشناس که در کلبه ای چوبی در ته گودال گویی اسیر تقدیر خویشند، برای پر کردن سطل های شن و فرستادنشان به بالای گودال، هم از منظر روایی (داستان یک تکرار بیهوده و بی پایان) و هم از نظرگاه جغرافیا و فرم فضا (سطل های پر از شن که از طناب نردبانی مدام بالا میرود و از نو این مسیر طی می شود) بازآفرینی اسطوره سیزیف و تقدیر عذاب آورش در بالا بردن سنگی از کوه است.
کوبو آبه در آغاز با یک جمله خبری هشدار می دهد: «در یکی از روزهای ماه اوت مردی ناپدید شد.» و در پایان این مقدمه : «هفت سال گذشت و کسی از حقیقت خبردار نشد. بنابراین طبق مفاد بند 30 قانون مدنی، مرد را در عداد مردگان قلمداد کردند»
آنچه در فاصله میان سطر نخست مقدمه تا حکم نهایی قانون مبنی بر مفقودالاثری گم و ناپیداست، با روایت کوبو آبه از سفر، اسارت، و در نهایت خو گرفتن به محیط غریب افسرده پر می شود. فاصله ای که در نهایت دوست می داشتیم پر ناشده و مبهم باقی بماند. اما همراهی با مرد حشره شناس در سقوطی ناخواسته به اعماق ریگزار، ما را عمیقا با یاس بیهودگی و ملال یک زندگی دوزخی مواجه می کند. قدرت روایتگری نویسنده و فضاسازی او، بی تردید راه بر رهایی و سعادت می بندد و خواننده را چنان مجذوب می کند که انگار همچون جومپی راه گریزی از این تقدیر ندارد.
«از خود پرسید واقعا در رفته است؟ امیدی که پیدا شده بود، قلبش را تندتر به تپش واداشت … ناگهان دویدن دشوار شد. پاهایش به طرز عجیبی سنگین شده بود. فقط احساس سنگینی نبود؛ پاهایش واقعا داشت فرو می رفت.»
آن دم که بارقه ای از امید و رهایی درخشید و سپس با فرو رفتن در باتلاق شن به یاس و سرخوردگی مبدل شد، لحظه ای است که خواننده هم در می یابد، تقدیر مرد اسارت ابدی او در گودال است. و ما هم شاید این زندگی را به شکل های دیگری تجربه می کنیم. ما هم سنگی را هر روز بالای کوه می بریم.