توضیحات
دیدن از سیزده منظر چندانکه از ناماش میتوان دریافت، از نسبی بودن میگوید. نسبی بودن آگاهی ما و در پسِ آن حقایقی که در پیرامونمان سهلانگارانه میاندیشیم به آنها دست یافتهایم. سهلانگارانه و سادهپندارانه. نویسنده با زبانی قابلاعتنا و و زیبا طول زندهگی و عمر آدمی را بستر خواهشهای انسانییی قرار میدهد که در صادقانه نگریستن به آنها، چیزهای کلان و بزرگ از اعتبار ساقط میشوند و مهمترین اجزا را خُردترها و خُردترهایی تشکیل میدهند که دغدغهی حقیقتجویی با آنها روبهرو میشود. بستر داستانی هوشیارانه بر زندهگی کسی دایر شده است که در طول زندهگی (همان نکتهی پیشگفته) زیستناش بر مدار قضاوت کردن دیگران چرخیده و برای این قاضی بودن حقوق نیز دریافت کرده است و اکنون معمولیترین کنشها و واکنشهای او با دوربینهای نگاههایی دیگر و واقعیاتی دیگر با فهمهای دیگرگونه ردیابی میشوند. این مای قاضی درونی هر یک از ما میتواند باشد که مککان به زیبایی کدهایی چند از آن ارائه میدهد چندانکه حقایق زندهگی ما دستخوش تفسیرهای دیگران از ماست نه آنچه نیت داشته و داریم و این وحشتناکترین وجه زندهگی ماست که نویسنده با مهارت در تبدیل اولشخص راوی به سومشخص حتا در شفافتر شدن موضع، نوعی عصبیت و ابهام قرار میدهد که از بلاتکلیفی انسانی فراتر نمیرود.
کالم مککان در رمانک و سه داستان کوتاه خود برای ساخت زندهگی و روایت پیشرو ثابت میکند که بازگشت به گذشته اجتنابناپذیر است اما هیچ حالی بدون گذشته وجود ندارد و هیچ گذشتهای بدون گذشتهاش نیز؛ و اگر گذشته را یک حال ویرانشده بدانیم داستانهای ما سرک کشیدن به ویرانههاست، ویرانههایی که حاصل از دستدادنها و از دسترفتهگیهاست. و اینگونهست که حال استمراری در استمرار خویش میمیرد چندانکه بهواسطهی چرخش یک دوربین، یک نگاه، یک قلم، یک زبان و یک بدن حقیقت جاری بدل میشود به حقیقت باقی.
و انسانهای مککان از زمان شکست میخورند. آنها را در حقایق جاری میتوان بازشناخت اما مگر حقیقت جاری وجود دارد؟ حقیقت ثبتشده حاصل فاکتورهاییست که هرکدامشان گذشتهیی را در خود مستتر دارند؛ و آن گذشتهی لعنتیی دستنیافتنیی مرموز.
در داستانهای مککان بازیابی و شناخت حقایق ویرانکنندهاند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.