توضیحات
عزیز تکانی به خودش میدهد. عصایش را جلوی صورت غول میگیرد و میگوید: «تو کی هستی؟ اینجا توی خانهی من چه کار میکنی؟»
دوغدو هر چه فکر میکند یادش نمیآید قبلاً هم آن عصا را دست عزیز دیده باشد. غول چیزی نمیگوید. همینطور ایستاده و به نوک عصا خیره شده است. عزیز عصا را پایین میآورد و اینبار با صدای بلندتری میپرسد: «تو کی هستی؟ اینجا در خانهی من چه کار داری؟»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.