توضیحات
دفترهای مالده لائوریس بریگه گفتوگوی مرگ و تباهی است؛ زوال آگاهانه و ناآگاهانهی جهان را شرح میدهد و از ویرانیِ نظم کهن و تغییر و تحولی عظیم میگوید. راویِ داستان، از خلالِ به یاد آوردنِ خاطرات پراکندهاش، مرگ را احضار میکند و مرگ، این «تنها قهرمان قهار این کتاب»[2] در کمتر صفحهای است که حضوری مستقیم یا نهانی نداشته باشد. آنچه ریلکه آن را تحت عنوانِ به یاد آوردنِ خاطرات پیش میکشد، نه چیزی شبیه به امری مرسوم، بلکه آمیختهای از تصاویر واقعی و فراواقعی است. او گاه در تصاویری که به یاد میآورد، تنها، نقش شیءای همانند دیگر اشیا آن خاطره را دارد: بدل به آینه یا تابلو نقاشی میشود. نوشتارِ او نه دربارهی اشیا، بلکه از خودِ آنهاست تا اینچنین «بتواند اشیائش را فیالنفسه بهپا خیزاند و فضا را با صلابتشان پر کند.»[3] برای این کار، ریلکه نیاز داشت تا عمیق نگریستن به اشیا را بیاموزد. «دیدن را یاد میگیرم. نمیدانم چرا، اما همهچیز ژرفتر در من رسوخ میکند و دیگر آنجا که همیشه باز میایستاد، نمیماند.» او مردگان و زندگان را، بیآنکه تفاوتی بینشان قائل شود، احضار میکند. آنها در تالارها میآیند و میروند و زمزمهشان، تمام شب، از پشت دیوارها به گوش میرسد. ریلکه حتی راویِ خود را دانمارکی برگزیده تا چنین حضوری را عادی و معمولی نشان بدهد: چنانکه خودش هم در پاسخ به پرسش هرمان پانگز در اکتبر 1924 میگوید م.ل. بریگه دانمارکی است زیرا فقط در محیط کشورهای اسکاندیناوی ظهور روح، تجربهای ممکن و پذیرفته به حساب میآید. «در آن زمان از ماجرایش هیچ خبر نداشتم. نمیدانستم که سالها پیش هنگام زایمان فرزند دومش، پسری که در بزرگسالی به سرنوشت هراسناک و بیرحمانهای دچار شد، مرده است _نمیدانستم زنی مرده است.»
مشتاق –
من این رمان عجیب و غریب را دوست دارم – همانقدر عجیب و غریب و وحشی که خوانده ام، به طرز درخشانی پیش بینی تحولات بعدی مدرنیسم، پر از ارواح و افراد ناخوش، به شدت روان رنجور، (البته) شاعرانه. خواندن آن آسان نیست – به خصوص وقتی صحبت از یک سوم آخر رمان می شود. سومین سوم (من ساده می کنم)، مالت در پاریس، باورنکردنی است، به ویژه سکانسی که در آن مالت با یک بیمار مبتلا به سیفلیس درجه سوم مواجه می شود و خود را متحیر می بیند. دومی، مالت جوان در دانمارک، ضربات عجیب و غریبی دارد – مالت دست خود را زیر میز می بیند. مالت و والدینش از خانه ای دیدن می کنند که دیگر وجود ندارد. یک سوم آخر، کلمات قصار و تاریخ، دشوار است، اما دارای پژواک های ارزشمندی از بخش هایی است که من بیشتر دوست دارم. همه اینها از طریق Rilke عبور می کند که ممکن است از مرثیه های Duomo بشناسید، یک سیستم عجیب و غریب و شدید از توجه که از طریق یک شخصیت به یاد ماندنی گفته می شود. آن را از دست ندهید.