توضیحات
تعمیرکار – برنارد مالامود – شیما الهی – چشمه
یاکوف بک آن روز صبح زود، از پشت پنجرهی مشبک کوچک اتاقش در طبقهی بالای اصطبل کارخانهی آجرپزی، جمعیتی را دید که پیچیده در پالتوهای بلندشان همگی به یک سو میدویدند. در دل گفت ای وای من! حتما اتفاق بدی افتاده است. روسها شتابان، به تنهایی با دسته دسته، در برف بهاری از خیابانهای اطراف گورستان به غارهای تنگه میآمدند و بعضی روی سنگ فرش لجن گرفتهی خیابان میدویدند. یاکوف با عجله قوطی حلبی کوچک روبلهای نقرهاش را پنهان کرد و به حیاط دوید تا از ماجرا سردربیاورد. از پروشگوسرکارگر، که دوروبر کورههای آجرپزی پردود پرسه میزد، پرسید جریان چیست. اما پروشکو بیآن که چیزی بگوید تفی روی زمین انداخت.
بیرون از حیاط، زنی رعیت با شال سیاه، صورتی استخوانی و لباسی ضخیم به او گفت جنازهی یک بچه در آن حوالی پیدا شده است. یاکوف پرسید«کجا؟ بچهی چندساله؟ » اما زن خبر نداشت و شتابان رفت. روز بعد، کی یف لیانین گزارش داد که جنازهی یک کودک روس درون غاری در یک و نیم کیلومتری کورههای آجرپزی پیدا شده است. دو پسر پانزده ساله به نامهای کازیمیر سلیوانوف و ایوان شستینسکی، ژنیا گولوف دوازده ساله را پیدا کردند که بیش از یک هفته از مرگش میگذشت، بدنش پر از زخم چاقو بود و همهی خونش را کشیده بودند. پس از مراسم خاک سپاری در قبرستان نزدیک کارخانهی آجرپزی، یکی از رانندهها به نام ریشتر، چند اعلامیه آورد که یهودیها را عامل این قتل معرفی میکرد.
یاکوف یکی از اعلامیهها را بررسی کرد و دید که سازمان صدتاییهای سیاه چاپشان کرده است. بالای صفحه مهری با نشان عقاب دوسرامپراتوری داشت و زیرش نوشته شده بود: روسیه را از چنگال جهودها نجات بدهید. آن شب یاکوف مات و مبهوت در اتاقش نشست و خواند که پسر قربانی مراسم مذهبی شده و یهودیها تمام خون او را کشیده و به کنیسه بردهاند تا برای عید پسح مصا بپزند. با وجود مسخره بودن چنان ادعایی، یاکوف وحشت کرد.
بلند شد، نشست، دوباره بلند شد. به سمت پنجره رفت، سریع برگشت و دوباره شروع کرد به خواندن. نگران بود؛ کارخانهی آجرپزی، که او در آن جا کار میکرد، در محلهی لوکیانوفسکی واقع بود و یهودیها حق زندگی در این ناحیه را نداشتند.
چندین ماه بود که با نام مستعار و بدون برگهی اقامت در آن ناحیه زندگی میکرد. تهدید به قتل عام در آن اعلامیه او را به وحشت انداخته بود. پدرش نیز یک سال از تولد او نگذشته به قتل رسیده بود؛ چیزی کمتر از یک قتل عام و بدون دلیل: دو سرباز مست سر راهشان سه یهودی را با تیر زدند، که پدر او دومین نفر آنها بود. اما خودش هنوز بچه بود و به مدرسه میرفت که از قتل عام سه روزهی کازاک ها جان سالم به در برد. صبح روز سوم، هنوز از خانهها دود بلند میشد که او وچند کودک دیگر را از مخفیگاه بیرون کشیدند، در آن موقع چشمش به مردی یهودی با ریشی سیاه افتاد که یک سوسیس سفید در دهانش چپانده بودند، وسط جاده روی انبوهی پرخونین افتاده بود و خوکی با ولع دستش را میخورد.
پنج ماه پیش، یک روز جمعه با هوایی معتدل اوایل نوامبر و پیش از بارش اولین برف بر دهکده، بود که پدرزن یاکوف، مردی استخوانی و پریشان با لباسهای مندرس و پوسیده، مشتی پوست و استخوان، سوار بر اسب مردنی و ارابهی زهواردررفتهاش نزد او آمد. کنار هم در خانهی تنگ و سرد یاکوف، که بعد دو ماه از فرار همسر بیوفایش ریسل بدل به مخروبه شده بود، نشستند و آخرین لیوان چای را در کنار هم نوشیدند. اشموئل، که مدتها پیش شصت سالگی را پشت سر گذاشته بود، با ریش خاکستری ژولیده، چشمان قی کرده و شیارهای عمیق پیشانی جیب قبایش را گشت و یک نصفه حبهی قند زرد پیدا کرد. به یاکوف تعارف زد اما او سری جنباند و نخواست
دست فروش دوره گرد – که سرجهانی دخترش بود و از آن جا که چیزی برای بخشیدن نداشت، هر کار و خدمتی از دستش برمی آمد برای یاکوف انجام میداد – چای را از دل قند مکید اما دامادش آن را تلخ نوشید. چای تلخ بود و یاکوف زندگی را لعنت کرد. پیرمرد هرازگاهی، بیآن که انگشت اتهامش را به سمت کسی نشانه برود، اظهارنظری دربارهی زندگی و سؤالات بیضرری میکرد، اما یاکوف یا چیزی نمیگفت و یا پاسخهایی مختصر میداد.برای خرید کتاب در مشهد و سراسر کشور کتاب ” تعمیرکار – برنارد مالامود ” از بزرگترین کتابفروشی اینترنتی مشهد میتوانید از پایین صفحه اقدام نمایید
زارا محمدخانی –
.
«تفاوت میان یک کتاب خوب و یک کتاب اعلا در چیست ؟
کتاب های خوب می توانند جذاب ، روشنگر و تازه باشند . کتاب های خوب غالبا از سمت منتقدین ستایش می شوند و برخی حتی در گذر زمان نیز خواندنی باقی می مانند .بعضی اوقات کتاب های خوب از کتابهای عالی خواندنی تر و جذاب ترند . کتاب های اعلا آن چیزی هستند که جهان ما به آن نیاز دارد ،اما کتاب های خوب چیزی هستند که فرهنگ و جامعه خواهان آن هستند .
رمان «تعمیرکار » مالامود ، تمام ویژگی های یک کتاب خوب را دارد .
زارا محمدخانی –
این کتاب موعظه ای در باب اخلاق نیست ، اما کتابی است که به اخلاقیات می پردازد ؛ به این معنا که به جای ارائه یک پند نامه بی اساس ، خواننده را در مواجهه با این پرسش قرار می دهد : چرا کاری نمی کنیم ؟
به راستی که همین نوشتن و سکوت نکردن در برابر ظلم و نادانی ،همین قلم های توی دست و کلمات هستند که راه نجات بشر از جهل به سمت آگاهی اند .
حمیدرضا –
برنارد مالامود از نویسندگان مهم آمریکایی شناخته میشود که آثار خوبی از جمله تعمیرکار و قهرمان را به رشته تحریر درآورده است . او در این کتاب با روایتی ساخته و پرداخته شده از واقعیتی در روسیه سال 1911 درباره یهودی ستیزی که جریان داشته و نشان دادن مصایبی که بر شخصیت اول کتاب یعنی یاکوف که یهودی بوده خواننده را به پیامی مهم و اساسی برای زندگی اجتماعی و سیاسی اش می رساند و آن که هیچ دلیل منطقی برای ظلم به آدمی وجود ندارد و رهایی از ظلم ها ، اسارت ها و رسیدن به آزادی و رهایی در مقابل اینها نیازمند هوشیاری مداوم از جانب تک تک افراد و اجتماع می باشد. به قول یاکوف هیچ انسان غیر سیاسی وجود ندارد و در بین چکاچک برخورد شمشیرهای سیاست های گوناگون انسان باید با آگاهی در طرف درست تاریخ قرار بگیرد که نتیجه حاصل از مغلوب کردن سیاست های متخاصم برای همه مفید و مطلوب خواهد بود .
داستان پرکشش است و ترجمه هم به خوبی مفاهیم کتاب را منتقل نموده است. کتابی است پویا که انسان را به کنش دعوت می نماید .