توضیحات
ادبیات غرب در قرن بیستم شاهد ظهور برخی از بزرگترین رماننویسان جهان بود. این سدهی پرآشوب و متلاطم، با تمام وقایع تلخ و اسفبارش (در صدر آنها دو جنگ جهانی خونبار) بدل به بستری استثنایی برای بروز برخی از درخشانترین استعدادها و ظریفترین اندیشهها گشت.
شوبهای اجتماعی از یک سو، و پوچگرایی روزافزون در زندگی فردی از سویی دیگر، مضمون عمده شاهکارهای ادبیای است که در این بازهی زمانی خلق شدهاند. یکی از این شاهکارها، بیتردید کتاب لبه تیغ (The Razor’s Edge) است که در سال 1944 به چاپ رسید.
این رمان که به قلم توانای ویلیام سامرست موآم (William Somerset Maugham) نگاشته شده، درباره جوانی به نام لاری است که دغدغهی اصلیاش در زندگی، یافتن پاسخی برای سوالات اساسی هستیست؛ سوالاتی نظیر «معنای زندگی چیست؟»، «آیا خدایی وجود دارد؟»، «رستگاری چگونه محقق میشود؟»، «دلیل وجود شر و بدی در جهان چیست؟» و…
او برای یافتن پاسخهایی رضایتبخش و قانعکننده به این پرسشها، آرزو دارد که با فراغت و آسودگی، به سیری عمیق در جهان درون و بیرون بپردازد. اما قدم گذاشتن در این مسیر، طبعاً برای او تبعاتی در پی دارد. مهمترین این تبعات، نارضایتی نامزدش ایزابل است، که بیشتر خوش دارد همسرش را در کسوت مردی محترم و برخورددار از رفاه مادی ببیند، نه جوانی شوریده و سودایی که اعتنایی به مسائل مادی ندارد. تفاوت عمیق در جهانبینی و روحیات لاری و ایزابل، یکی از محوریترین خطوط داستانی کتاب لبه تیغ است.
به هر جهت، لاری با هر زحمتی که شده خود را از قید و بندها رها کرده و سفری را برای کشف معنای زندگی به نقاط گوناگون جهان (فرانسه، آلمان، هند و…) آغاز میکند. او در این مسیر افراد زیادی را ملاقات کرده و با حکمتهای مختلفی آشنا میشود؛ اما آیا در نهایت، میتواند پاسخ تمام پرسشهای خویش را بیابد…؟ این سوالیست که هر مخاطبی، احتمالا پاسخی متفاوت برایش خواهد داشت.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.