توضیحات
«پس حالا، ساعتی قبل از عزیمتم، برای سومین بار در این سه روز، باز جلوی آن گور کنار کلیسای سنت جان ایستاده ام؛ جایی که یوهان سباستین باخ آرمیده؛ در شش قدمی جنوب ساختمان. تقریبا چهل سال قبل بود که او برای آخرین بار نور را دید. نور را دید و گم کرد، دو بار نابینا شد و بعد… و بعد… بعد چه شد؟ »
سال 1789 است. موتزارت جوان از سر احترام و کنجکاوی بر مزار یوهان سباستین باخ حاضر شده. آنجاست که یک دیدار غیرمنتظره پای او را به ماجرایی باز می کند، معمای قتل اهنگ ساز کبیر به دست پزشک معالجش…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.