توضیحات
شکسپیر در میانه قرن شانزدهم و تا اوایل قرن هفدهم می زیسته و به عنوان بازیگر تئاتر فعال بوده تا اینکه خود دست به کار نوشتن می شود. آثار او اگرچه در سطوح مختلف قرار دارند، اما در مجموع ارزش و اعتبار آن ها نه فقط به دلیل وجوه دراماتیک یا به عنوان یک اثر شاخص در حوزه ادبیات نمایشی، بلکه به واسطه اوج ادبیت متن و همچنین غنای مفاهیم مطرح شده در متن این آثار هستند. همچنین باید اشاره کرد که نثر آثار شکسپیر، نثر شاخص و معیار زبان انگلیسی در زمانه خود است.
امیر عربشاهی –
درباره هملت و اقتباس سینمایی اش در سال 1964
تفاوت های فیلم با نمایشنامه ای که از آن اقتباس صورت گرفته را می توان بطور کلی از دو منظر مورد ارزیابی قرار داد. یکی از جهت حذف و اضافات و فشرده سازی یا بسط دادن احتمالی صحنه ها، رخدادها یا کاراکترها. و دیگر از منظر تفاوت های ساختاری این دو مدیوم متفاوت تئاتر و سینما.
از منظر اول اگر به متن داستان و سیر اتفاقات و صحنه ها و شخصیتها بپردازیم، می توان گفت اقتباس گریگوری کوزینتسف از شاهکار شکسپیر وفادارنه بوده است. جز آن که صحنه شروع داستان را از صحنه نگهبانی مارسلوس و برنارد و مواجهه نخستین آنها با شبح تغییر داده و با صحنه ورود هملت به کاخ و نمایش صحنه های سوگواری و افراشتن پرچم های سیاه عزا در کاخ می آغازد. و دیگر تغییر مهمی که در متن نمایش داده شده، حذف صحنه دعا و نیایش کلودیوس و ابراز ندامت او در خلوت است. جایی که هملت در خفا منتظر فرصتی برای گرفتن انتقام پدرش است اما به سبب گفتگو و راز و نیاز کلودیوس با خدا/خدایان از این کار صرف نظر میکند. چرا که ممکن است چنین مرگی در شرایطی که مشغول توبه و ابراز ندامت است، کلودیوس را روانه بهشت سازد.
اما اگر به تفاوت های ساختاری مدیوم سینما و تئاتر توجه شود. چند تفاوت در میزانسن سینما و تئاتر در قیاس فیلم با متن مشهود است که در اینجا به دو نکته اشاره میکنیم.
1) عناصر چهارگانه آب، باد، خاک و آتش: فیلمساز با بهره گیری از چهار عنصر اصلی حیات تحرک و پویایی به تصویر می بخشد. این پویایی سینمایی در تضاد با سکون و میزانسن های ایستای صحنه نمایش است. آنچه در صحنه باید به تصورات و شیوه های قراردادی سپرد، در سینما مجسم میشود. آغاز و پایان نماهایی از آبهای خروشان و مشعل آتشی می بینیم که دود آن بر دیوارهای ترک خورده سنگی سایه می افکند. عنصر باد را در صحنه های دراماتیک مواجهه با شبح (اپیفانی، گره اصلی) می بینیم و خاک را در آیین تدفین و در نماهای خلوت کردن هملت می بینیم؛ در دل صخره ها سنگهای ترک خورده که بیان تصویری حالات درونی شخصیت است. نکته جالب توجه دیگری که در نماهای آغاز و پایان به چشم میخورد، شیوه نمایش آبهای خروشان دریاست. که در آغاز با چند نمای برش خورده به تصویر کشیده میشود و در انتها در یک نمای پیوسته و حرکت آرام دوربین. این تفاوت در حرکت دوربین و تدوین با سیر حرکت روایت از تردیدهای آغازین تا روشن شدن حقایق در پایان همخوانی دارد.
2) تنهاگویی های کاراکترها در صحنه نمایش که بیان افکار و احساسات درونی شخصیتها برای مخاطبان نمایش است، در سینما در قالب نریشن در می آید. همانطور که سولی لوگ (تنهاگویی) مشهور هملت (بودن یا نبودن…) در قالب نریشن بیان میشود.
گره داستان (اپیفانی):
اپیفانی را به چند معنا می توان به کار بست. در زبان یونانی به معنای ظهور و تجلی است. در معنای لغوی به تجربه ای از یک درک ناگهانی و اثرگذار گفته میشود. همچون کشف ارشمیدس یا کشف قانون جاذبه از سوی نیوتن با افتادن یک سیب از درخت.
از سوی دیگر در باور برخی از ادیان به لحظه ظهور خدا در برابر انسان یا تجلی خدا اطلاق میشود.
این مفهوم به هر دو معنا در گره اصلی داستان که نقطه عطف اول آن به حساب می آید رخ میدهد. لحظه ظهور روح هملت بزرگ (شاه فقید دانمارک) بر هملت جوان (شاهزاده)، حقایقی بر هملت جوان آشکار میشود. به عبارتی حقیقتی ناگهان از ظهوری خدای گونه، بر قلب و روح او آشکار میشود.
نقش تئاتر در داستان:
هملت بر این عقیده بود که اگر صحنه قتل پدرش روی صحنه به نمایش در آید ممکن است واکنش عمویش را برانگیزد و از آن طریق به کنه حقیقت پی ببرد. همانطور که هملت در انتهای پرده دوم در بخشی از یک سولی لوگ (تنهاگویی) طولانی می گوید:
«شنیده ام هنرنمایی بازیگران در اعماق روح گناهکارانی که صحنه نمایش را می بینند اثر می گذارد به طوری که به گناهان خود اعتراف میکنند؛ قتل اگر چه زبان ندارد اما با عضو مرموزی، معجزه آسا لب می گشاید. من باید این بازیگران را وادار کنم صحنه ای نظیر قتل پدرم را در حضور عمویم بازی کنند و خود به تماشای چهره او بپردازم و او را آزمایش کنم. اگر رنگ ببازد می دانم چه باید کرد».
در حقیقت در قالب یک نمایش، حقیقت افشا میشود و این ماهیت و ذاتی تئاتر است. همانطور که در تراژدی های شکسپیر با حقیقت سرشت انسان مواجه می شویم. به این ترتیب با ترتیب دادن یک نمایش در دل نمایشی دیگر بر اهمیت این موضوع تاکید میکند.