توضیحات
در خانه، تکوتنها نشستم روی صندلی. خیره شدم به دیوار روبهرو. سالها قبل که رفته بودم دانشگاه یواِسسی درسِ سینما بخوانم به این فکر نکرده بودم که ممکن است روزی هر فیلمنامهای که برای تصویب میدهم بگویند نه. فکر نکرده بودم ممکن است کل کارنامهی فیلمسازیام همان دو فیلمی باشد که قبل از انقلاب ساختهام. دومی هم که فقط سه روز روی پرده رفته بود. کنار آمدن با این حقیقت اصلاً آسان نبود.
همینطور که نشسته بودم روی آن صندلی آفتاب کم و کمتر شد. غروب که از راه رسید هنوز روی همان صندلی به دیوار روبهرو نگاه میکردم. آفتاب که رفت ایدهای به ذهنم رسید: کارگردانی دلش میخواهد فیلم بسازد، اما به هر دری که میزند فایده ندارد. فکر میکند باید فیلمی دربارهی مُردن خودش بسازد.
از بهمن فرمان آرا
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.