توضیحات
«هر روز» رمانی خارقالعاده از دیوید لویتان، نویسنده توانای آمریکایی است. این داستان درباره روح یا وجودی ۱۶ ساله است که هر روز در بدن نوجوانی جدید از خواب بیدار میشود. یک روز پسری سرکش است، روز دیگری دختری در جست جوی عشق، روز بعد یک خدمتکار که غیر قانونی کار میکند چون به سن کار نرسیده و روز بعد دختری که مشکلی روانی و رفتاری دارد. داستان به گونهای آغاز میشود که ما از روز پنجهزار و نهصدونود چهارم واردش میشویم و چهل روز را با این روح یا با این چهل شخصیت نوجوان و مشکلاتشان همراهی میکنیم. جالبترین بخش داستان این جا است که قهرمان ما عاشق میشود. عاشق دوست دختر جاستین، پسری که در همان روز پنجهزارو نهصدو نود چهارم در بدنش بیدار شده بود. نام دخترک، ریانن است و تنها او ماجرای زندگی قهرمان داستان را میفهمد:
نیکا –
خوندن این کتاب حس خیلی جالبی داشت!
فکر کن هر روز توی یه کالبد جدید از خواب بیدار بشی و یه زندگی متفاوت رو تجربه کنی!
با حسرتها، شادیها، غمها و… احساسات دیگران زندگی کنی اما خودت حتی اسمی هم نداشته باشی!
من بعد از خوندنش به همه دوستام پیشنهادش دادم
چون همهچیزش جالب و جذاب بود! مخصوصا پایانش!