توضیحات
"صبر کردم. "ديشب شوهرم را کشتم. با متهي دندانپزشکي کاسهي سرش را سوراخ کردم. صبر کردم ببينم از جمجمهاش کبوتر ميپرد يا نه، اما بهجاي کبوتر يک کلاغ سياه بزرگ بيرون پريد. "خسته، يا به عبارت دقيقتر، بيهيچ ميل و رغبتي به زندگي از خواب بيدار شدم، همچنان که پا به سن ميگذارم علاقهام به زندگي کم ميشود. آيا به عمرم هيچوقت ميل خيلي زيادي به زندگي داشتهام؟ مطمئن نيستم، اما سابق بر اين مطمئناً نيروي بيشتري داشتم. و نيز آرزوهايي. آدم مادام که چشمانتظار چيزي است زندگي ميکند. "امروز شنبه است. وقت دارم در عالم خواب و خيال به سر ببرم و خون دل بخورم … "آدم هر وقت که بخواهد ميتواند به زندگ?اش پايان بدهد، مثل پدربزرگ آنتونين، يا عمه وندا، يا ويرجينيا ولف يا مريلين مونرو. هرچند که مريلين مونرو خودش را نکشت؛ گفتند خودکشي کرده تا رد قاتلش را پنهان کنند … من قادرم به زندگ?ام خاتمه بدهم، اما از جنازه نفرت دارم. اتاق کالبدشکافي هميشه برايم فشار وحشتناکي بود، و ترجيح ميدادم که روز قبلش هيچي نخورم. "چرا بايد کساني را که بهشدت دوست دارم مجبور کنم با جنازهام سروکار داشته باشند؟" (از متن کتاب)
از همین نویسنده:
روح پراگ – ترجمه فروغ پوریاوری – آگه
قرن دیوانه ی من – ترجمه فروغ پوریاوری – ثالث
عشق اول من – ترجمه فروغ پوریاوری – ثالث
سفرهای خطرناک من – رضا میرچی – روزنه
در میانه امنیت و نا امنی – ترجمه فروغ پوریاوری – آگه
مشتاق –
همین کتاب رو ،اسم کاراکتر ها رو ایرانی کنید،انگار در ایران جریان داره 🙂