توضیحات
نمیدانم چرا، اما خودم هم هوس کرده بودم ببينمش. میدانستم که ديگر هيچ احساسي به او ندارم. مطمئن بودم. فقط میخواستم ببينمش. يک ديدار خيلي خيلي ساده. همين. نشاني سر راستي بود. من يک ساعت بعد، حدود ساعت دوازده، آنجا بودم. باد شديدي میآمد وهوا ابري بود. به پنجره طبقه سوم نگاه کردم. احساس کردم سایهای پشت پنجره است. زنگ زدم و باز به سايه نگاه کردم. نبود. در صدايي کرد و باز شد. رفتم تو. دستم را گرفتم به میلههای راه پله و آهسته بالا رفتم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.