توضیحات
یکی از آثار دورهٔ آخر نویسندگی گراهام گرین است و منتقدان آن را از حیث تخیل و مضمون یکی از بهترین داستانهای او میدانند. نویسنده در این داستان نیز مانند بسیاری از آثارش به درونمایهٔ تقابل ایمان مسیحی و الحاد میپردازد؛ با این تفاوت که در عالیجناب کیشوت داستاننویس که از مقبولیت خود آگاه است توسن خیال را با دلیری بیشتر میتازاند.
صِرف این که کشیشی در سدهٔ بیستم بر این باور باشد که نسبش میرسد به شخصیتی داستانی، خواننده را سر شوق میآورد که ببیند گراهام گرین پیرانهسر چه میخواهد بگوید. بعد که خبردار میشود آن شخصیت د
مشتاق –
خیلی ها هستند که با وجود شهرت روزافزون این رمان «عالیجناب کیشوت» را یکی از نقاط ضعف گرین به عنوان نویسنده می دانند. . من می توانم دلیل آن را درک کنم، اگرچه با آنها موافق نیستم. برخی آن را “قدیمی” می نامند و برخی حتی گرین را متهم می کنند که همانگونه که قبلاً در رمان های کاتولیک قبلی خود انجام داده بود، در زمینه ایمان، خطاهای مقصر آن و معنای آن در پس زمینه یک قرن دائماً در حال تغییر قدم گذاشته است. . آنچه من معتقدم این است که در واقع یک طرح، یک طرح بداهه و شادی آور وجود دارد که در میان مکالمات غنی نوشته شده است. که نثر عمداً قدیمی در واقع نقطه قوتی برای گوش دادن به زمان آهستهتر و آرامتر است، زمانی که مردم حوصله صحبت کردن، فکر کردن و تأمل را دارند و پرسشهای گرین در مورد ایمان، باور و شک برای آنها انعطافپذیری ملایم و دردناکی دارد. که ارزش بازبینی مجدد را به آنها می دهد.
اما فراتر از همه این ویژگی ها و همچنین سرعت ملایم و مسحورکننده آن، هدیه گرین برای برانگیختن فوق العاده مناظر فقط در چند کلمه (به نظر من بهتر از موام و همینگوی)، حس شوخ طبعی کم بیان اما فوق العاده لذت بخش و احساس غنی آن از جهانی بودن. دلسوزی، چیزی است که سر و شانه «عالیجنابکیشوت» را بالاتر از ژانر پاستیش می برد. و آن جشن دوستی و درک متقابل است.