توضیحات
ویل و ایولنلین نگاهی به هم رد و بدل کردند.اوراس متوجه نگاه انها شد. هردوشان به یک نتیجه رسیده بودند. هردو در یک زمان با هم گفتند:«باید پل را به آتش بکشیم» یک داستان واقعی…میشود بارها آن را خواند. داستانی خواندنی برای همه ی سن ها…جان فلنگن خود را با این رمان معرفی کرد. داستان فانتزی بود منتظرم تا بقیه ی ماجراها را دنبال کنم. ماجراجویی تکاوران جوان را در داستان بعد به نام سرزمین یخبندان دنبال کنید.در آن داستان،ویل و دوستانش در قلعه ی ردمونت ماجراهایی را رقم خواهند زد…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.