1 دیدگاه برای سینمای ناصر تقوایی – سعید عقیقی – رضا غیاث – (گیلگمش) – چشمه
امتیاز 5 از 5
امیر عربشاهی –
ما از سینمای ناصر تقوایی صحبت می کنیم. هنرمندی یگانه و بی نظیر در ادبیات و سینمای ایران. نشر گیلگمش که همتش در نشر آثار فرهنگی و هنری و کتابهای تحلیلی ستودنی است. این بار از تحلیل های نویسنده ای به اسم سعید عقیقی درباره سینمای تقوایی استفاده کرده. نویسنده و منتقدی که کافی است فیلمنامه اقتباسی «شبهای روشن» و دیگر مقالات و نوشته هایش را در نظر داشته باشیم تا بی تردید بر دانش و توانایی های قلم او در شرح و تحلیل سینمای تقوایی گواهی دهیم. خواندن این کتاب جذاب برای علاقمندان به سینمای تقوایی یک غنیمت گرانبهاست. در ادامه این مطلب تحلیل شخصی بنده درباره سینمای ناصر تقوایی آمده:
ناصر تقوایی یکی از معدود سینماگران برجسته ای است که با توجه به دلبستگی های خاصی که به ادبیات دارد، اهمیت اقتباس و توجه به ادبیات را دریافته و با ساخت آثار اقتباسی از ادبیات ایران و جهان، بهترین الگوهای اقتباس در سینمای ایران را خلق کرده است. «آرامش در حضور دیگران»، «دایی جان ناپلئون» و «ناخدا خورشید» آثار اقتباسی ماندگار تقوایی هستند. ناصر تقوایی متولد آبادان است و آنطور که از گفته های خود او پیداست، دلبستگی خاصی به جنوب و فرهنگ بومی آن منطقه دارد، به گونه ای که تعداد قابل توجهی از فیلمهای داستانی و مستندش در بستر این خطه جغرافیایی روایت میشوند. تقوایی در فیلم «صادق کرده» که برگرفته از یک ماجرای واقعی است، داستان خود را در جاده اندیمشک به اهواز روایت میکند؛ صادق در پی تجاوز یک راننده کامیون به همسرش که منجر به مرگ او می شود، در صدد انتقام بر می آید و به کشتار رانندگان کامیون خط تهران – اهواز می پردازد. ماجرا و درونمایه «صادق کرده» تقوایی یادآور «قیصر» کیمیایی است، و قدرت هر دو فیلم از درک و شناخت دقیق سازندگانشان نسبت به فضا و شخصیتهای فیلم بر می آید؛ کیمیایی جوانان کافه نشین پایین شهر تهران را خوب می شناسد و تقوایی آدمهای جنوب، اعتقادات، آداب و مناسبات رفتاری آنها را درک کرده و به خوبی به تصویر می کشد. تقوایی همین مناسبات و سنت ها را در فیلم «نفرین» و در فضای محدود یک جزیره متروک روایت می کند؛ از نخلستان نفرین شده و ارباب جن زده اش سخن می گوید که ریشه در اعتقادات اهالی مناطق جنوبی دارد. حتی در اقتباس از رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی، با انطباق فضای رمان با مختصات فرهنگی منطقه (بندر لنگه) و به اصطلاح بومی سازی منبع اقتباس، فیلم «ناخدا خورشید»، یکی از آثار ماندگار سینمای ایران را خلق میکند. ناصر تقوایی در فیلم های مستند خود نظیر «نخل»، «باد جن» و «موسیقی جنوب» به سراغ بخش های مهمی از زندگی روزمره مردم جنوب میرود، که هویت یگانه و مستقلی از فرهنگ اقوام منطقه را به نمایش می گذارد. در فیلم «نخل» ضمن آن که از نخل و شیوه های جمع آوری محصول به تفصیل و با شرح دقیق جزئیات سخن می گوید، از خلال نمایش تعاملات مردم منطقه با نخل به عنوان یک منبع اقتصادی، به زندگی روزمره مردم و تأثیر نخل در شکل دهی به ساختارهای زندگی اجتماعی آنها، نیز می پردازد. «باد جن» که یکی از فیلم های شاخص و نمونه ای سینمای ایران در حوزه مستندهای مردم شناسی است، به مراسم آیینی زار و اهل هوا می پردازد. فیلم با مقدمه صدای راوی (احمد شاملو) بر امواج دریا آغاز میشود؛ جملات شاعرانه و مرموزی، از باد جن سخن می گوید که از فراز امواج دریا به شهر (بندر لنگه) می وزد و با جمله تکان دهنده راوی «و نفرین شدگانِ باد کافر جن در جنوب بسیارند» تصاویری از مخروبه های شهر و سکون مرگبار آن به نمایش در می آید. سپس با ورود به مراسم شورانگیز و هیجانی زار، و نمایش سعی و کوشش اهالی منطقه در مواجهه با جن زدگی، مخاطب را در برابر یکی از باورها و شاخصه های هویتی و فرهنگی مهم اقوام جنوب قرار می دهد. کاری که در «موسیقی جنوب» و بعدها در اپیزود «کشتی یونانی» از فیلم «قصه های کیش» به شیوه ای دیگر تکرار می کند. ناصر تقوایی در مستند «اربعین» و «تمرین آخر- تعزیه» باز هم از دلبستگی های خود به آداب و سنن ملی مذهبی سخن می گوید.
اما تقوایی در نسبت با جامعه و سنت های فرهنگی آن نه به عنوان یک گزارشگر صرف، که در مقام یک منتقد مصلح بر می آید. در واقع در زیر لایه شکوه و عظمتی که از میراث فرهنگی یک ملت روایت میکند، کژی ها و سستی های آن را نقد میکند.
آقای سرودی در «ای ایران» معتقد است که باید متناسب با نیازهای زمان در آداب و رسوم پذیرفته شده در جامعه، تغییر و اصلاح به وجود آورد. زمانی که تغییر نباشد جامعه دچار رخوت میشود و رو به تباهی میرود. از این رو در متن سرود ملی تغییر ایجاد میکند. تقوایی در این فیلم جلال و جبروت شاهنشاهی، و فراتر از آن ارزش های تثبیت شده و ظاهرا پایدار یک ملت را به سخره می¬گیرد، که اوج آن را می¬توان در سکانس معارفه سرگروهبان مکوندی و سربازهای پادگان مشاهده کرد.
در فیلم «نفرین» بن بست عاطفی میان یک زوج را به نمایش می گذارد، که با تعبیر روایی جن زدگی و نفرین نخلستان همراه میشود. کارگری با آمدن به خانه این زوج به قصد نقاشی خانه امید و شوری با خود به همراه می آورد، که زن را امیدوار میکند. آن گونه که معتقد است: «زمین، زنه به مرد احتیاج داره» و آمدن مرد نقاش را مژده زایندگی زمین نفرین شده نخلستان می-داند. اما در انتها جنون و حسادت همسرِ زن، دو مرد را به کام مرگ فرو می کشاند.
تقوایی در آخرین فیلمش (تا حال) «کاغذ بی خط» باز هم بحران در رابطه زناشویی را هدف نقد قرار میدهد. اما این بار نه در یک جزیره متروک و در میان نخلستان، که در یک خانه مدرن شهری و در مرز میان قصه و واقعیت. رویا تلاش میکند با نوشتن داستان/ فیلمنامه زندگی واقعی خود، میل به نوشتن و رویاپردازی خود را ارضا کند، اما تلاش های او که در ابتدا با تشویق و ترغیب همسرش جهانگیر همراه است، به تدریج زندگی خانوادگیشان را دچار آشفتگی می سازد.
«ناخدا خورشید» در شهر جن زده و ویرانه ای زندگی میکند که آدمهایش او را از زندگی با شرافت و قانونمند مأیوس کرده است. به همین دلیل تصمیم می گیرد تا در مقابل قانون بی اعتبار بایستد و آخرین سفرش با لنج به مرگ خود خواسته ای در دل شط می¬انجامد. ملول درباره علت ویرانی شهر می گوید:«خونه به آدمی آباد می¬مونه، خرابی به جن. آدمیزاد جلای وطن کرده که اینجور شده اینجا» در واقع انسانیت از شهر رخت بربسته و آنچه می ماند یک بازاری طماع و قدرت طلب، گروهی تبعیدی، یک دلال و عده ای انسان وامانده و مستأصل است.
«آرامش در حضور دیگران» به قشر روشنفکر زمانه خود می تازد. پوسته روشن آن را برداشته و بیهودگی و ملالت های روابط میان انسان ها را در پس آن آشکار میکند؛ ملیحه و مه لقا (دختران سرهنگ) تن به روابط نامشروع و بی هدف سپرده اند (که برای ملیحه سرانجام مرگ در پی دارد)، سرهنگ دچار جنون سالخوردگی شده و تن و روانش رنجور است، منیژه، همسر سرهنگ وا داده و بی انگیزه است. می گوید همینطوری، بی خیال با سرهنگ ازدواج کرده است. افراد دیگری هم که به خانه رفت و آمد دارند، یا همچون آتشی افسرده و به بن بست رسیده اند و یا چون دکتر دل به لذت های شهوانی بی سرانجام خوش کرده اند. اینطور به نظر میرسد که این آرامش نیست، بلکه رخوت و دل مردگی است.
اوج این شکنندگی در «دایی جان ناپلئون» رقم می خورد؛ حکایت انسان هایی که دن کیشوت وار خود را در جایگاهی والا متصور می شوند، حال آن که تمام ارزش هایی که بدان باور دارند تهی و پوچ است. ایرج پزشکزاد در رمان سترگ خود، با طنزی قدرتمند به چنین اندیشه هایی می تازد و ناصر تقوایی در اقتباس درخشان خود، زندگی آدمهایی را روایت میکند که با حسرت ها و دردهای پنهان خود زندگی می کنند، اما در پشت آن شکوه شکننده، آگاهانه یا ناآگاهانه، دیگر گونه رخ می نمایند. اسدالله میرزا مردی زن باز و خوش مشرب می نماید، اما در نهان از شکست عاطفی شدیدی رنج میبرد. آقاجان از غرور اشرافی دایی جان ناپلئون و اهانت های گاه و بی گاه او نفرت دارد، اما پس از مرگ دایی جان دلتنگ تخته نرد بازی کردن با او میشود. دایی جان ناپلئون در جهل و توهم می میرد و حتی مثل دن کیشوت فرصت فهم واقعیت را نمی یابد. و در این میان عشق قربانی میشود. سعید (راوی داستان) به وصال معشوق خود نمی رسد. و در پایان زمان بی رحم درست سر ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر متوقف میشود؛ همان زمانی که سعید عاشق شده بود، و حالا باید با حسرتی مدام در انجماد زمان زندگی کند.
امیر عربشاهی –
ما از سینمای ناصر تقوایی صحبت می کنیم. هنرمندی یگانه و بی نظیر در ادبیات و سینمای ایران. نشر گیلگمش که همتش در نشر آثار فرهنگی و هنری و کتابهای تحلیلی ستودنی است. این بار از تحلیل های نویسنده ای به اسم سعید عقیقی درباره سینمای تقوایی استفاده کرده. نویسنده و منتقدی که کافی است فیلمنامه اقتباسی «شبهای روشن» و دیگر مقالات و نوشته هایش را در نظر داشته باشیم تا بی تردید بر دانش و توانایی های قلم او در شرح و تحلیل سینمای تقوایی گواهی دهیم. خواندن این کتاب جذاب برای علاقمندان به سینمای تقوایی یک غنیمت گرانبهاست. در ادامه این مطلب تحلیل شخصی بنده درباره سینمای ناصر تقوایی آمده:
ناصر تقوایی یکی از معدود سینماگران برجسته ای است که با توجه به دلبستگی های خاصی که به ادبیات دارد، اهمیت اقتباس و توجه به ادبیات را دریافته و با ساخت آثار اقتباسی از ادبیات ایران و جهان، بهترین الگوهای اقتباس در سینمای ایران را خلق کرده است. «آرامش در حضور دیگران»، «دایی جان ناپلئون» و «ناخدا خورشید» آثار اقتباسی ماندگار تقوایی هستند. ناصر تقوایی متولد آبادان است و آنطور که از گفته های خود او پیداست، دلبستگی خاصی به جنوب و فرهنگ بومی آن منطقه دارد، به گونه ای که تعداد قابل توجهی از فیلمهای داستانی و مستندش در بستر این خطه جغرافیایی روایت میشوند. تقوایی در فیلم «صادق کرده» که برگرفته از یک ماجرای واقعی است، داستان خود را در جاده اندیمشک به اهواز روایت میکند؛ صادق در پی تجاوز یک راننده کامیون به همسرش که منجر به مرگ او می شود، در صدد انتقام بر می آید و به کشتار رانندگان کامیون خط تهران – اهواز می پردازد. ماجرا و درونمایه «صادق کرده» تقوایی یادآور «قیصر» کیمیایی است، و قدرت هر دو فیلم از درک و شناخت دقیق سازندگانشان نسبت به فضا و شخصیتهای فیلم بر می آید؛ کیمیایی جوانان کافه نشین پایین شهر تهران را خوب می شناسد و تقوایی آدمهای جنوب، اعتقادات، آداب و مناسبات رفتاری آنها را درک کرده و به خوبی به تصویر می کشد. تقوایی همین مناسبات و سنت ها را در فیلم «نفرین» و در فضای محدود یک جزیره متروک روایت می کند؛ از نخلستان نفرین شده و ارباب جن زده اش سخن می گوید که ریشه در اعتقادات اهالی مناطق جنوبی دارد. حتی در اقتباس از رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی، با انطباق فضای رمان با مختصات فرهنگی منطقه (بندر لنگه) و به اصطلاح بومی سازی منبع اقتباس، فیلم «ناخدا خورشید»، یکی از آثار ماندگار سینمای ایران را خلق میکند. ناصر تقوایی در فیلم های مستند خود نظیر «نخل»، «باد جن» و «موسیقی جنوب» به سراغ بخش های مهمی از زندگی روزمره مردم جنوب میرود، که هویت یگانه و مستقلی از فرهنگ اقوام منطقه را به نمایش می گذارد. در فیلم «نخل» ضمن آن که از نخل و شیوه های جمع آوری محصول به تفصیل و با شرح دقیق جزئیات سخن می گوید، از خلال نمایش تعاملات مردم منطقه با نخل به عنوان یک منبع اقتصادی، به زندگی روزمره مردم و تأثیر نخل در شکل دهی به ساختارهای زندگی اجتماعی آنها، نیز می پردازد. «باد جن» که یکی از فیلم های شاخص و نمونه ای سینمای ایران در حوزه مستندهای مردم شناسی است، به مراسم آیینی زار و اهل هوا می پردازد. فیلم با مقدمه صدای راوی (احمد شاملو) بر امواج دریا آغاز میشود؛ جملات شاعرانه و مرموزی، از باد جن سخن می گوید که از فراز امواج دریا به شهر (بندر لنگه) می وزد و با جمله تکان دهنده راوی «و نفرین شدگانِ باد کافر جن در جنوب بسیارند» تصاویری از مخروبه های شهر و سکون مرگبار آن به نمایش در می آید. سپس با ورود به مراسم شورانگیز و هیجانی زار، و نمایش سعی و کوشش اهالی منطقه در مواجهه با جن زدگی، مخاطب را در برابر یکی از باورها و شاخصه های هویتی و فرهنگی مهم اقوام جنوب قرار می دهد. کاری که در «موسیقی جنوب» و بعدها در اپیزود «کشتی یونانی» از فیلم «قصه های کیش» به شیوه ای دیگر تکرار می کند. ناصر تقوایی در مستند «اربعین» و «تمرین آخر- تعزیه» باز هم از دلبستگی های خود به آداب و سنن ملی مذهبی سخن می گوید.
اما تقوایی در نسبت با جامعه و سنت های فرهنگی آن نه به عنوان یک گزارشگر صرف، که در مقام یک منتقد مصلح بر می آید. در واقع در زیر لایه شکوه و عظمتی که از میراث فرهنگی یک ملت روایت میکند، کژی ها و سستی های آن را نقد میکند.
آقای سرودی در «ای ایران» معتقد است که باید متناسب با نیازهای زمان در آداب و رسوم پذیرفته شده در جامعه، تغییر و اصلاح به وجود آورد. زمانی که تغییر نباشد جامعه دچار رخوت میشود و رو به تباهی میرود. از این رو در متن سرود ملی تغییر ایجاد میکند. تقوایی در این فیلم جلال و جبروت شاهنشاهی، و فراتر از آن ارزش های تثبیت شده و ظاهرا پایدار یک ملت را به سخره می¬گیرد، که اوج آن را می¬توان در سکانس معارفه سرگروهبان مکوندی و سربازهای پادگان مشاهده کرد.
در فیلم «نفرین» بن بست عاطفی میان یک زوج را به نمایش می گذارد، که با تعبیر روایی جن زدگی و نفرین نخلستان همراه میشود. کارگری با آمدن به خانه این زوج به قصد نقاشی خانه امید و شوری با خود به همراه می آورد، که زن را امیدوار میکند. آن گونه که معتقد است: «زمین، زنه به مرد احتیاج داره» و آمدن مرد نقاش را مژده زایندگی زمین نفرین شده نخلستان می-داند. اما در انتها جنون و حسادت همسرِ زن، دو مرد را به کام مرگ فرو می کشاند.
تقوایی در آخرین فیلمش (تا حال) «کاغذ بی خط» باز هم بحران در رابطه زناشویی را هدف نقد قرار میدهد. اما این بار نه در یک جزیره متروک و در میان نخلستان، که در یک خانه مدرن شهری و در مرز میان قصه و واقعیت. رویا تلاش میکند با نوشتن داستان/ فیلمنامه زندگی واقعی خود، میل به نوشتن و رویاپردازی خود را ارضا کند، اما تلاش های او که در ابتدا با تشویق و ترغیب همسرش جهانگیر همراه است، به تدریج زندگی خانوادگیشان را دچار آشفتگی می سازد.
«ناخدا خورشید» در شهر جن زده و ویرانه ای زندگی میکند که آدمهایش او را از زندگی با شرافت و قانونمند مأیوس کرده است. به همین دلیل تصمیم می گیرد تا در مقابل قانون بی اعتبار بایستد و آخرین سفرش با لنج به مرگ خود خواسته ای در دل شط می¬انجامد. ملول درباره علت ویرانی شهر می گوید:«خونه به آدمی آباد می¬مونه، خرابی به جن. آدمیزاد جلای وطن کرده که اینجور شده اینجا» در واقع انسانیت از شهر رخت بربسته و آنچه می ماند یک بازاری طماع و قدرت طلب، گروهی تبعیدی، یک دلال و عده ای انسان وامانده و مستأصل است.
«آرامش در حضور دیگران» به قشر روشنفکر زمانه خود می تازد. پوسته روشن آن را برداشته و بیهودگی و ملالت های روابط میان انسان ها را در پس آن آشکار میکند؛ ملیحه و مه لقا (دختران سرهنگ) تن به روابط نامشروع و بی هدف سپرده اند (که برای ملیحه سرانجام مرگ در پی دارد)، سرهنگ دچار جنون سالخوردگی شده و تن و روانش رنجور است، منیژه، همسر سرهنگ وا داده و بی انگیزه است. می گوید همینطوری، بی خیال با سرهنگ ازدواج کرده است. افراد دیگری هم که به خانه رفت و آمد دارند، یا همچون آتشی افسرده و به بن بست رسیده اند و یا چون دکتر دل به لذت های شهوانی بی سرانجام خوش کرده اند. اینطور به نظر میرسد که این آرامش نیست، بلکه رخوت و دل مردگی است.
اوج این شکنندگی در «دایی جان ناپلئون» رقم می خورد؛ حکایت انسان هایی که دن کیشوت وار خود را در جایگاهی والا متصور می شوند، حال آن که تمام ارزش هایی که بدان باور دارند تهی و پوچ است. ایرج پزشکزاد در رمان سترگ خود، با طنزی قدرتمند به چنین اندیشه هایی می تازد و ناصر تقوایی در اقتباس درخشان خود، زندگی آدمهایی را روایت میکند که با حسرت ها و دردهای پنهان خود زندگی می کنند، اما در پشت آن شکوه شکننده، آگاهانه یا ناآگاهانه، دیگر گونه رخ می نمایند. اسدالله میرزا مردی زن باز و خوش مشرب می نماید، اما در نهان از شکست عاطفی شدیدی رنج میبرد. آقاجان از غرور اشرافی دایی جان ناپلئون و اهانت های گاه و بی گاه او نفرت دارد، اما پس از مرگ دایی جان دلتنگ تخته نرد بازی کردن با او میشود. دایی جان ناپلئون در جهل و توهم می میرد و حتی مثل دن کیشوت فرصت فهم واقعیت را نمی یابد. و در این میان عشق قربانی میشود. سعید (راوی داستان) به وصال معشوق خود نمی رسد. و در پایان زمان بی رحم درست سر ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر متوقف میشود؛ همان زمانی که سعید عاشق شده بود، و حالا باید با حسرتی مدام در انجماد زمان زندگی کند.