توضیحات
آلبر کامو، نمایشنامه «سوءتفاهم» را در سن ۲۸ سالگی و در آغاز جنگ جهانی دوم، زمانی که کشور فرانسه در اشغال آلمان بود، نوشت که در سال ۱۹۴۴ برای اولین بار به روی صحنه رفت.
سوءتفاهم ماجرای زندگی مردی به نام «ژان» است که بعد از بیست سال دوری از مادر و خواهرش، در حالی که ازدواج کرده و سرمایهای کسب کرده، به خانه باز میگردد تا مادر و خواهر را نیز در خوشبختی خود سهیم کند.
او بعد از ورود به مهمانخانهای که مادر و خواهرش آن را اداره میکنند، متوجه میشود که بعد از گذشت این همه سال، خانوادهاش در لحظه ورود، او را نشناختهاند. همسرش از او میخواهد که پیش آنها برود و خیلی راحت بگوید «من آمدم». ژان که در ابتدا همین تصمیم را داشته، بعد از برخورد سرد خانوادهاش، از این کار منصرف میشود و به زنش میگوید خیال دارد همینطور ادامه دهد و خودش را معرفی نکند؛ اما این همین طور ادامه دادن او، فاجعه به بار میآورد:
«یان: بیست سال از اونموقع گذشته. من اون وقتا خیلی جوون بودم، تقریبآ یه پسربچه. مادر پیر شده، چشماش دیگه خوب نمیبینه. من خودم هم بهزحمت شناختمش.
ماریا: (با بیتابی) آره، میدونم. وارد شدی، گفتی «صبح به خیر»، بعد نشستی و هیچی رو بهجا نیاوردی. هیچی مثل قبل نبود.
یان: نمیدونم. هیچی مثل اونی نبود که یادم مونده بود. حافظهم خوب نیست. سلام وعلیک و بعدش سکوت. آبجو سفارش دادم که برام آوردن. نگام میکردن ولی انگار منو نمیدیدن. همهچی مشکلتر از اونی بود که فکرش رو کرده بودم.
ماریا: خودت خوب میدونی که اصلا مشکل نبود. کافی بود حرف بزنی. اینجور وقتا آدم میگه «این منم، برگشتهم!» اونوقت همهچی دوباره طبیعی میشه.
یان: آره، ولی خیلی فکرها از سرم میگذشت. پر از خیال بودم. میدونی، یهجورایی انتظار داشتم ازم استقبال کنن ــ مثل استقبال از پسر مُسرف. ولی اونا به من نوشیدنی دادن و پولش رو هم گرفتن. خیلی جا خورده بودم و نمیتونستم حرف بزنم.
ماریا: کافی بود یک کلمه بگی.»
در سوءتفاهم صحنهها بسیار زنده و برانگیزانندهاند و استادی کامو در پرداختن به جزئیات قابل تحسین است، ولی تنها صحنهپردازی استادانه نیست بلکه محتوای سوءتفاهم فقط یک داستان یا نمایشنامه ساده نیست، بلکه قصهی زندگی همه آدمها است چون زندگی همهی ما پر از سوءتفاهم است.
بزرگانی که این کتاب را خواندهاند، معتقدند باید این نمایشنامه را با تفکر و بینشی فراتر از یک داستان ساده خواند و در هر بار خواندن، دنیای جدیدی از آگاهی نسبت به مسایل پیرامون در آن جستجو کرد.
حمیدرضا –
نمایشنامه سو تفاهم
برای علاقه مندان به آثار آلبرکامو باید اشاره کنم که برای آشنایی کامل با جهان اعتقادی او ابتدا باید سه گانه آلبرکامو را خواند یعنی افسانه سیزیف ، بیگانه و کالیگولا ؛ بعد از این مرحله ، خوانش آثار دیگر او جذابی بیش از پیش پیدا میکنند چون تمام ابزار لازم برای فهم دقیق نوشته های او را در دست خواهید داشت .
.
.
این نمایشنامه از او بهانه ای شد که احترامم به قلم و اعتمادم به قدرت نویسندگی آلبرکامو بیشتر شود ، کتاب درباره برادری است که پس از بیست سال و حالا که چیز دار شده است، تصمیم میگیرد به پیش مادر و خواهرش که بر اثر گذر زمان او را نمی شناسند برود. او در مهمانخانه ای که آنها اداره میکنند اتاقی را اجاره میکند و ترجیح میدهد تدریجا و نه ناگهانی خودش را معرفی کند و شبی را بعنوان غریبه در کنار آنها سپری کند تا لخت و بی پیرایه با درد و مرگ آنها آشنا شود و بعد سعی کند مرهمی باشد برای مصیبت هایشان و نداری هایشان ، اما در این حیص و بیص فاجعه ای هولناک رقم می خورد که تمام ماجرا را تحت شعاع خود قرار میدهد . راستی آیا برادر میتواند خودش را به آنها بشناساند ؟ مادر و خواهر او را به جا می آورند ؟ واکنش آنها چه خواهد بود ؟ مرگ برای آنها چه برنامه ای ریخته است ؟ خودکشی ؟ عزیز کشی ؟
.
.
نتیجه گیری هایی که من از سو تفاهم داشتم عبارتند از :
.
.
۱) نفع گرایی خواهر در برابر مسئولیت پذیری برادر باعث شد که اولی مرگ و زندگی دردناکی داشته باشه و دومی مرگ و زندگی آرام و لذت بخشی
.
.
۲) تلاش انسان برای معنا پیدا کردن زندگی جز ناکامی چیزی ندارد
.
.
۳) در مقابل بی معنایی زندگی تنها عشق است که میتواند زندگی را قابل تحمل کند
.
.
۴) دنیا مسلخ امیدها و آرزوهاست
.
.
۵) تلاش برای رهایی از رنج خود موجد بزرگترین رنج ها خواهد شد.
.
.
۶) جهان عادلانه نیست. بی گناه کیفری میبیند که شایسته اش نیست یا گناهکار بدون کیفری که شایسته اش است به زندگی ادامه میدهد
.
.
۷) جهان منطقی نیست ، عاقلانه نیست.
.
.
۸) برای مردی که زندگی کرده است مرگ چیز کوچکی است
.
.
۹) در برابر نیروی وقایع نباید تسلیم شد ، تا حد امکان باید آنرا ساخت .
.
.
۱۰) حتی تلخ ترین رنج های انسان در دنیا از هر نوع مردن شیرین تر است .
.
.
۱۱)عاقبت زندگی خارج از تداولات مردم ، به قول آل احمد خارج از ماشین انسان غربی چیزی جز مصیبت های بزرگ نخواهد داشت
.