توضیحات
انتشارات مرکز منتشر کرد: داشتم به طنین صداهایی که پس از گذشت ساعتها از یک ملاقات به گوش میآیند و حتی اگر شبی مثل آن شب گذشته و صبح شده باشد، وادارت میکند که برگردی و دوباره از آن کوچه باغ بگذری تا به آن خانه برسی و منتظر بمانی که در باز شود گوش میدادم. فکر می کردم که این بار دستهایش را میگیرم و رها نمیکنم، کوچه باغ پر شده بود از سایه روشنها. زنگ زدم چند بار، با مشت به در کوبیدم. در باز شد یا اینکه در باز بود. هیچکس در خانه نبود. هیچ چیز در خانه نبود. فقط عکسهای دختر و پسر ناشناس در قابهای چوبیشان بر روی دیوار بجای مانده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.