توضیحات
انتشارات نیماژ منتشر کرد: تصمیم گرفته بود با کسی کاری نداشته باشد تا کسی هم مزاحم او نشود.تن به گفت و گو نمی داد.در دنیای خودش زندگی میکرد.با این همه،آدم های فضول دست بردار نبودند.گاه و بی گاه متلک بارش میکردند که زبانش را گربه ها خورده اند.ما می دانستیم یک روز سرانجام طاقتش طاق میشود و با صدای بلند جواب همه را میدهد.اما کی؟این را نمی دانستیم.آدم هایی که سکوت میکنند یک روز فریاد میکشند.از جلد خود بیرون می آیند و کس دیگری میشوند،کسی وحشتناک و غمگین و آن وقت دیگر کنترل شان از دست خارج میشود.نباید سر به سرشان گذاشت
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.