توضیحات
خرده جنایتهای زناشوهری داستان زوجی است در پی حقیقت . در این نمایشنامه اریک امانوئل اشمیت با طنزی سیاه، تحلیلی ظریف از دلدادگی و زندگی زناشویی ارائه میدهد و خواننده را متحیر و شگفتزده و هر لحظه غافلگیر میکند.
65.000 تومان
ناموجود
خرده جنایتهای زناشوهری داستان زوجی است در پی حقیقت . در این نمایشنامه اریک امانوئل اشمیت با طنزی سیاه، تحلیلی ظریف از دلدادگی و زندگی زناشویی ارائه میدهد و خواننده را متحیر و شگفتزده و هر لحظه غافلگیر میکند.
ناشر |
قطره |
---|
امیر عربشاهی –
در ابتدای فیلم «پیش از طلوع» ریچارد لینکلیتر، در قطار در حال حرکت یک زوج آلمانی در حال دعوا هستند. تا این که به حالت قهر ابتدا زن و سپس مرد به دنبال او کوپه را ترک می کنند. جسی و سلین شخصیتهای اصلی فیلم شاهد این صحنه هستند.
سلین: تا حالا شنیدی که زوج ها وقتی پیر میشن توانایی شنیدن حرفهای همدیگه رو از دست میدن؟
جسی: نه
سلین: مثلا مردهای نمیتونن صداهای زیر رو بشنون و زنها نمی تونن صداهای بم رو بشنون. متوجه حرف همیدگه نمیشن.
جسی: احتمالا یک مسیر طبیعیه برای زوج ها که کنار هم بزرگ بشن بدون این که همدیگه رو بکشن.
این گفتگو، بیان طبیعت و ماهیت رابطه زناشویی است و بر یک فهم ناپذیری و سوء تفاهم ذاتی میان زن و مرد تاکید دارد. همان چیزی که درونمایه نمایشنامه «خرده جنایت های زن و شوهری» اریک امانوئل اشمیت را می سازد. نویسنده در این نمایش با کنکاش در زندگی یک زوج که رابطه شان در آستانه فروپاشی قرار گرفته و حادثه ای سبب میشود تا روابط خود را بازنگری کنند، به این عدم برقراری دیالوگ، سوء تفاهم و جهان ذهنی متفاوت زن و مرد می پردازد.
حادثه محوری اتفاقی است که برای ژیل (شوهر) رخ داده و منجر به فراموشی او شده. اکنون لیزا (زن) سعی دارد تا تصویری که ایده آل خود اوست از حقیقت رابطه شان بسازد. همانطور که ژیل پس از نطق غرایی که درباره کتاب «خرده جنایت های زن و شوهری» که خود نوشته، می گوید:
«ژیل: ولی چرا باید واقعیت رو اون طوری که هست تجسم کرد و نه اون طوری که می خوایم باشه؟ رابطه زن و مرد یک واقعیت نیست، قبل از هر چیز یک رویاست. مگه نه؟»
خرده جنایت های زن و شوهری نه از واقعیت که از تصویری که ما از آن می سازیم می گوید. همانطور که لیزا برای ژیل روایتی را که ایده آل خود اوست تعریف میکند. و این همان اتفاقی است که در روابط زناشویی رخ میدهد. مردان و زنان در رابطه به دنبال تحقق امر ایده آل خود هستند. واقعیت را آن گونه که خود می پسندند، تعبیر می کنند. و باز هم به سخن جسی در باب عدم درک متقابل زن و مرد می رسیم. گویی لیزا و ژیل حرف یکدیگر را نمی فهمند. و داستان این نمایشنامه تلاشی است برای نائل شدن به درک حقیقت این روابط.
شرح صحنه آغازین:
«… لیزا به طرف پریز برق می دود، با عجله تمام چراغ ها را یکی پس از دیگری روشن میکند، بی صبرانه می خواهد هر چه زودتر همه جا دیده شود.
وقتی همه جا روشن شد درست مثل این که دکور نمایشی را آماده کرده باشد، دست هایش را باز می کند و آپارتمان را نشان میدهد.»
این روشنایی تکه تکه که بخش های مختلف خانه را روشن میکند و تا کامل و عیان شدن صحنه/خانه ادامه پیدا میکند، در حقیقت همان پازلی است که قطعات آن در حافظه از دست رفته ژیل گم شده و در تلاش برای یافتن حقیقت این قطعه های پراکنده را به هم می چسبانند. و زمانی که به درک حقیقت می رسند، لیزا با کنایه ای نیش دار بی سرانجامی تلاش های زن و شوهر برای درک کامل یکدیگر را آشکار میکند.
لیزا: مردها گناهشون خودخواهی شونه، زن ها خود محوری شون.
ژیل: یک به یک مساوی.
لیزا: صفر صفر. مسابقه بی نتیجه. خداحافظ.