توضیحات
«جمجمهای در کانهمارا» نمایشنامهای از مارتین مکدونا، نمایشنامهنویس و کارگردان ایرلندی انگلیسی است.در بخشی از این نمایشنامه که از مجموعه «نمایشنامههای اروپایی» نشر بیدگل چاپ شده است میخوانیم:
«مِری: پس دلت براش تنگ نشده.
میک: واقعاً دلم براش تنگ شده. منظورم اینه که قضیهی نیمرو که واقعاً خیلی مهم نبود. فقط اینکه دیگه هوسِ نیمرو خوردن نمیکردیم دیگه، میدونی؟ (مکث) دلم برا حرف زدنش تنگ شده. اونا میتونست خونه رو با حرفهاش بذاره رو سرِش. جلوی آدمها هم همیشه پشتسرِ من درمیاومد. میدونی، اگه دعوایی چیزی بود، یا اگه آدمها داشتن پشت سرِ من حرف میزدن، اگه میشنید دارن تو شهر میگن من از قصد کُشتهمش، اولین کسی بود که درمیاومد ازم دفاع کنه.
مِری: آدم متأسف میشه که اونجور مُرد. (مکث) موندهم کی جنازهشو کف رفته؟
میک: اِهه؟
(تامِس در میزند و با کیسهای کوچک در دست، میآید تو. )
مِری: عصر بهخیر تامِس. سرده ها.
تامِس: تو اینجا چیکار میکنی؟»
امیر عربشاهی –
مارتین مک دونا در دو دهه اخیر به واسطه فیلمهای متفاوت و بحث برانگیزش نه فقط در محافل سینه فیلی بلکه نزد منتقدان و تحلیل گران سینمایی ارج و قرب فراوانی یافته. کیفیت منحصر به فرد جهان مک دونا، از کمدی سیاه، ابسوردیته و آدمهای روان پریش و غریبش که مرگ را به بازی می گیرند، ساخته شده.
مک دونا تعریف و حسی متفاوت از همذات پنداری با شخصیتها به وجود می آورد. شخصیتهایی که خیلی آسان و به مسخرگی و مضحکی تمام عیار از صحنه حذف می شوند یا می میرند. اما علیرغم این شیوه مضحک و دارک بودن موقعیت ها، نوعی همدلی با کاراکترها احساس میشود.
غنای این جهان دارک و مضحک مک دونا در نمایشنامه هایش بیشتر است؛ اوج این سیاهی طنزآلود و شخصیتهایی که در سبعیت حد و مرزی نمی شناسند، اما در عین حال نوعی مهربانی کودکانه و دیوانه وار در وجودشان نمی گذارد دوستشان نداشته باشیم.
“جمجمه ای در کانه مارا” دومین نمایشنامه از سه گانه لی نین است که داستان هایشان در روستایی از ایرلند روایت میشود. مرگ اتفاق غالب و تکرار شونده در آثار مک دونا، در عنوان این نمایشنامه و داستان آن حضوری پر رنگ دارد. همانطور که مرگ مشکوک پدر در نمایشنامه بعدی اش «غرب غم زده» نقطه شروع روایت بود، در اینجا هم پچپچه هایی از مرگ مشکوک همسر میک که چند سال قبل مرده و بر اثر نبش قبر دوباره زمزمه ها آغاز میشود.
دیالوگ های پینگ پنگی، تکرار جملات و رازهایی که در حین گفتگوهای در ظاهر بی معنا افشا می شود از ویژگی های نمایشی آثار اوست. رابطه میک و مرتین، قبرکن هایی که برای خالی شدن قبرها دستور دارند بخش های مختلف آرامگاه را نبش قبر کنند. و نیز تقابل های دو به دوی دیگر این نمایشنامه، آدمهایی گوشت تلخ، عصبی مزاج و ناتوان از برقراری رابطه را نمایش می دهد. اما در عین گسست و شکاف میان آنها، در نهایت حسی از همدلی میان آنها با یکدیگر و با مخاطب به وجود می آید.
صحنه پایانی خلوت میک با جمجمه ترک خورده همسرش یکی از صحنه های دراماتیک و به یاد ماندنی تئاتر است.