این جا بدون مرد – مونا زارع – چشمه
امتیازدهی 5.00 از 5 در 1 امتیازدهی مشتری
(دیدگاه کاربر 1)
180.000 تومان
3 عدد موجود در انبار
توضیحات
توضیحات تکمیلی
توضیحات تکمیلی
ناشر |
چشمه |
---|
نظرات (1)
1 دیدگاه برای این جا بدون مرد – مونا زارع – چشمه
دیدگاه خود را بنویسید لغو پاسخ
محصولات مرتبط
شناسه محصول:
2034719
دسته: داستان ایرانی
امیر عربشاهی –
از روی جلد میشود فهمید که نویسنده این داستان همان زن جوانی است که در آیتم «میز توالت» دُم خروس در فضای مجازی، آرا گیرا کرده مدام وراجی می کرد و با شعارهای فمینیستی به زنان مشتری اش توصیه هایی برای بهبود روابط زناشویی ارائه میکرد. همان مونا زارع پر انرژی با شوخی های جذاب و متن های درخشانی که رفته رفته راه باز کرد به ادبیات طنز ایران و پس از خواندن دومین رمانش، می توان به تسلطش بر ادبیات پی برد و امیدوارانه در انتظار آثار بعدی اش ماند.
تصویر روی جلد مصداق بارز این شوخی پر تکرار اینستاگرامی است که عکس های میم شده ای را با این کپشن منتشر می کنند: «وقتی وسط تایپ کردن بلاکش میکنی». ما مردی را می بینیم که ظاهرا شادمانه، دستهای مشت کرده اش را به نشان اظهار قدرت و اراده بالا برده، اما یک کارتون روی سرش کشیده اند. کارتونی که هشدار «حاوی ظروف شکستنی» رویش حک شده و اقتدار مردانه را به هیچ می گیرد.
این شوخی با کلیشه های اقتدار و اثرگذاری مردانه در جای جای متن اثر مشهود است. از مواجهه مضحک آیدا با یک کاکتوس (نمادی فالیک) تحت تاثیر آموزه های شراره گرفته تا شوخی با تندیس پدربزرگ آوا که «به خاطر یک عمر تلاش بی وقفه اما بیهوده و اتلاف عمر در عرصه علم، چهره ماندگار شد و دو سکه بابتش هدیه گرفت. بعد از مرگش هم چند کارخانه تولیدی ناخن گیر، تندیسش را که جلو کتابخانه ملی نصب بود از جا کندند و مجبور شدیم آن را بیاوریم بگذریم گوشه خانه.»
همه چیز در جهان وارونه شده. ویروسی تمام مردان را در آستانه انقراض قرار داده و حالا در این جهان خیالی با سه زن از سه نسل همراه می شویم که مردانشان (پارتنر/همسرشان) آخرین مردان زنده روی زمین هستند. در این وارونگی همین مردان بی خاصیت که مورد هجو و تمسخر قرار گرفته اند، ارزش هایی سببی کسب میکنند. مونا زارع به شیوه هنرمندانه و طنازی و شوخ طبعی خاص خود در کنار هجو کلیشه های مردانه، نیشتری هم به فمینیسم افراطی میزند.
یکی از شوخی ها و ارجاعات جذاب نویسنده به رمان های پادآرمانشهری، نمایش برادر بزرگ یا پیشوا در قالب یک زن فمینیست امروزی به اسم شراره است. با آن جمله «تو ستایش برانگیزی…» که مثل یک ترجیع بند در سرتاسر داستان و تا حریم شخصی کاراکترها هم سرایت یافته. آن اتاق شماره چهل و سه و این جملات تکرار شونده، یک پارودی از بیانیه های پیشوا است که در اینجا یک زن است. اما اقتدار او شکننده و دستمایه شوخی های کارمندانش شیرین و میترا و آیدا قرار می گیرد. شراره دقیقا همان کاراکتری است که نویسنده به واسطه آن، فمینیسم افراطی را نقد میکند.
یکی از صحنه های جذاب داستان که نظریه بافی های افراطی این گروه از فعالان فمینیستی را به ریشخند می گیرد، لحظه ای است که شراره برای ترک عادت ماهانه یک مشتری سعی در فروش پکیج هایش دارد : «شما باید دوتا پکیج برداری. اول پکیج دوستی با بدن خود. اون جا با رحم خودت دوست میشی و ازش تشکر میکنی. بعد کم کم باهاش وارد گفتگو میشی تا قبول کنه درش بیاری. پکیج دوم، ترک عاطفی و معنوی رحمه، برای تقویت روحیه ت …»
فصل های رمان بطور متوالی به نام شخصیتهای شیرین، میترا و آیدا نام گذاری شده اند. زنانی که هر کدام با دغدغه های مختص دوران سنی و عاطفی خاص خود، هر کدام از زاویه دید خود روایت را پیش می برند. مثل یک دوی امدادی که چوب هایی را به دست هم میدهند تا به یک مقصد مشخص برسند. مقصدی که در نهایت و با آن جمله خبری پایانی به بیهودگی و بی معنایی اش پی می بریم؛ بیهودگی کشمکش های تاریخی زنانه/ مردانه.
ما به یک تفاهم منطقی و عاطفی برای درک و فهم یکدیگر نیاز داریم. ممکن است روزی به آن برسیم؟ این طور که مونا زارع می نویسد احتمالا تا زمان انقراض گونه انسانی خیر!