توضیحات
بهخاطر کاغذهای مچالهی کنار سطل آشغال اتاقم است که نمیدانم به رمانت به چشم یک منتقد نگاه کنم یا یکی از شخصیتها. همهی این کاغذپارهها نوشتههایی هستند که در آنها سعی کرده بودم در برابر رمانت ــ نمیدانم بنویسم رمانت، رمان هاله یا رمانم ــ نقش منتقدی خارج از گود را بازی کنم. نمیشود، نشد. شاید نگهشان دارم تا از خواندنشان سر ذوق بیایی که جناب آقای استاد دانشگاه، منتقد و ویراستار بسیار جدی، همین که به اسم هاله میرسد، بهرغم همهی تلاشی که میکند، باز هم نمیتواند جلوِ احساساتش را بگیرد. در یکی از آنها همین که خواستم ایراد صحنهی برفبازی را بنویسم، به توصیف صورت سرخشدهی هاله که رسیدم و به دستش، وقتی گلولهی سرما را به صورتم میچسباند، باور کن از گرمایش گُر گرفتم. بگذریم. نوشداروی پس از مرگ سهراب، همیشه و در هر زمان تلخترین بیهودهی جهان است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.