توضیحات
در انتهای جاده دری بود که بالایش با حروف گوتیک نوشته بود: «سانی پوینت». کالگری در را باز کرد، داخل شد و از راه ماشینرو کوتاهی گذشت. سانی پوینت روبهرویش بود. ساختمانی مدرن و ساده و محکم، با ایوان و سهگوشی کنار شیروانی. از آن خانههایی بود که در قسمتهای سطح بالای حومه شهر یا هر ناحیه شهری جدیدی زیاد میتوان یافت. به نظر کالگری، خودِ خانه در مقایسه با چشماندازش جلوه چندانی نداشت. چون محلّ بنای خانه واقعاً چشم انداز باشکوهی داشت. رودخانه در نزدیکی ساختمان پیچ می خورد و مسیرش تقریباً برعکس میشد. روبهروی آن، تپه های پوشیده از درخت بود. سمت چپ، به طرف بالا، رودخانه دوباره پیچ میخورد و اراضی دوردست پوشیده از باغ و علفزار بود.
کالگری لحظاتی بالا و پایین رودخانه را ورانداز کرد. با خودش گفت: «این اطراف جان میدهد برای اینکه آدم قصر بسازد. از این قصرهای خیالی و موهوم افسانهای که از آبنبات و بیسکویت زنجبیلی درست شده! ولی توی این ساختمان چی میبینیم! عقلانیت و میانهروی و محافظهکاری و کلّی پول، بدون کمترین تخیلی!»
البته تقصیر خانواده آرگایل نبود. چون آنها که خانه را نساخته بودند. همانجوری خریده بودند. ولی به هر حال یکی از افرادِ همین خانواده (شاید خود خانم آرگایل) انتخابش کرده بود.
با خودش گفت: « خُب دیگر. بیشتر از این نباید معطل کرد… »
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.