توضیحات
کتاب نوشابه با سیانور اثر آگاتا کریستی با ترجمه مجتبی عبدالله نژاد توسط انتشارات هرمس در 278 صفحه به چاپ رسیده است.
بانو آگاتا کریستی، نویسنده انگلیسی داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستانهای عاشقانه و رومانتیک نیز نوشتهاست، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستانهای آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را بهعنوان یکی از مهمترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و تکامل داستانهای جنایی کوشیدهاند نیز معرفی و مطرح نمودند. آگاتا کریستی در کتاب رکوردهای گینس مقام اول در میان پرفروشترین نویسندگان کتاب در تمام دورانها و مقام دوم (بعد از ویلیام شکسپیر)در میان پرفروشترین نویسندگان در هر زمینهای را به خود اختصاص دادهاست.
اثر حاضر اولین بار سال ۱۹۴۵ منتشر شد. شخصیت اصل این داستان کلنل ریس است که پیشتر هم در داستانهای کریستی حضور داشته است. این بار او باید راز مرگ یک زوج که در فاصلهی یک سال درگذشتهاند را کشف کند. طرح این داستان مشابه طرح داستان کوتاه زنبق زرد از همین نویسنده است.
یک سال قبل ۷ نفر سر میز شام نشستند و یکی، رزماری برایتون هرگز از سر میز بلند نشد. مرگ او ودکشی تشخیص داده شد اما شش ماه بعد همسرش نامههایی دریافت کرد که به او میگفت رزماری کشته شده است. او تلاش کرد راز مرگ همسرش را پیدا کند و به همین دلیل درست یک سال بعد شام را در همان رستوران با همان مهمانان تکرار کرد. جورج نیز به شیوهی مشابه همسرش یعنی با سیانور موجود در نوشیدنی میمیرد اما او همهچیز را با دوستش کلنل ریس درمیان گذاشته بنابراین او میداند که دیگر خودکشیای درکار نیست. جرج و رزماری کشته شدهاند. اما انگیزهی قتل چیست؟
داستان نوشابه با سیانور توجههای زیادی را جلب کرد و از روی آن فیلم و سریالهای مختلفی در تلویزیون انگلستان ساخته شد. این داستان در سراسر جهان نیز طرفداران خود را دارد.
قسمتی از متن کتاب:
پیش بینی اش تاحدی درست بود. خوشبخت بودند. ولی ته دلش هميشه احساس بدی داشت. به خودش میگفت آخرش به مشکل برمیخورند. رزماری به آدم مشنگی مثل او راضی نمیشود. حتماً انفاقاتی میافتد. به خودش یاد میداد که باید با این شرایط بسازد. ولی میدانست که این طور اتفاقات دوامی ندارد. مطمئن بود که هر اتفاقی بیفتد. رزماری دوباره برمیگردد. وقتی این را به خودش قبولاند. خوشبخت بودند.
به خودش آموخته بود که باید تحمل کند. برای دختر عاطفی و حساسی مثل رزماری با آن زیبایی چشمگیر، چنین چیزهایی طبیعی است و اجتناب ناپذیر است. ولی چیزی که حدس نمیزد واکنشهای خودش بود.
لاس زدن با افراد مسئلهای نبود. ولی وقتی اولین بار فهمید قضیه جدی است و فراتر از لاس زدن خشک و خالی است.
تقریبا فوری فهمید. متوجه شد رفتارش تغییر کرده. شور و شوق بیشتری داشت. خوشگلتر بود، با طراوتتر بود. بعد، یک روز با واقعیتی روبه رو شد که آنچه را به طور غریزی حدس میزد تایید کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.