توضیحات
مرگ نور [جهان نو، داستان خارجی/99] عنوان کتابی است از طاهر بن جلون با ترجمهی محمد هادی خلیل نژادی که در 237 صفحه و توسط انتشارات نشر چشمه در سال 1390 به چاپ رسیده است. این کتاب ترجمهای است از Cette aveuglante absence de lumiere، c2001. موضوع اصلی این کتاب داستان های فرانسه است. نیز در بازار کتاب موجود میباشد.
مشتاق –
پابلو نرودا میگوید: «وقتی یک زندانی به نور فکر میکند، آیا خود اوست که میدرخشد؟» که طاهر بنجلون پاسخ میدهد: «آری، این همان تاریکی خیرهکننده است.» صاحب سلول شماره 13 بند B زندان تازمارت، جایی که او در حال گذراندن دوران محکومیت خود پس از تلاش برای کودتا است تاریکی که با تنگی دیوارها بیشتر میشود و تنها با صدایی که نقش حیاتی در تسکین زندانیان داشت، تسکین مییابد، صدای داستانهایی که عزیز به یاد میآورد و سایر داستانهایی که او تصور میکرد، سعی میکرد درهای امید را برای همکارانش باز بگذارد. این امید که بیش از یک بار با مرگ یکی از زندانیان شلاق خورده و به طرز وحشتناکی به خاک سپرده شده است. عزیز، بین پدری بی پروا که در قصرهای کسانی که انسانیت پسرش را ربودند و از بین بردند، و مادری سرسخت که در غیاب شوهرش نمی توانست بچه هایش را بزرگ کند مونولوگ جادویی نزدیک به تصوف که به او کمک کرد تا اوج بگیرد.
دور از دیوارهای زندان، حتی برای یک لحظه، فعالیت خود را تجدید کرد تا به نیروانا نزدیک شد.
گاهی اوقات او برای تکمیل داستان خود به واقعیت روی می آورد، پر از رایحه هایی که در طول خواندن ما را آزار می داد و اعصاب ما را ناراحت می کرد.
ما فقط با آزاد شدن می توانیم از آن رهایی پیدا کنیم. از سیزده زندانی، تنها چهار نفر آزاد شدند، از جمله قهرمان عزیز عزیز.
در کتاب خود، المرزوقی را مییابیم که بقایای مردانی را توصیف میکند که با موهایشان پوشیده شدهاند، چهار دست و پا راه میروند از وحشت آنچه دیدهاند و زندگی میکنند، پوشیده از پلیدی.
وحشتناک ترین چیزی که ساکنان تازممارت تجربه کرده اند و شاید وضعیت هر زندانی سیاسی، بیگانگی اجتماعی و خانوادگی است که آنها را وادار می کند تا به خاطرات زندان با تمام جزئیاتش بازگردند، بنابراین درد را دو بار تجربه می کنند.