توضیحات
قاضی و جلادش (جیبی) – فریدریش دورنمات- محمود حسینی زاده – ماهی
حل کردن معما برای گروه زیادی، یک سرگرمی جذاب محسوب میشود اما معماهای پلیسی جذابیتی دو چندان دارند؛ به ویژه زمانی که کتاب به دست میگیریم و خود را جای کاراگاه یا پلیس میگذاریم و در خطهای داستان به دنبال سرنخها هستیم تا سریعتر به جواب برسیم. تجربهی چنین موقعیتی از ویژگیهای منحصر به فرد ادبیات جنایی، پلیسی است که ساعتها ذهن خواننده را به فکر کردن وادار میکند و در پایان داستان او را به نقطهی امن جواب میرساند.
فردریش دورنمات در داستان قاضی و جلادش پروندهای مرموز از یک قتل را برای رمزگشایی؛ مرور میکند.برای خرید کتاب در مشهد و سراسر کشور کتاب ” قاضی و جلادش – فریدریش دورنمات ” از بزرگترین کتابفروشی اینترنتی مشهد میتوانید از پایین صفحه اقدام نمایید
امیر عربشاهی –
فریدریش دورنمات را با آثار جنایی و نمایشنامه هایش شناختم. پس از خواندن چند داستان و نمایشنامه از دورنمات می توانم دنیای داستانی دورنمات را شکل یافته و ترکیب شده از غافلگیری و معماهای آگاتا کریستی و انسان شناسی چخوف بدانم. دورنمات شاید مثل کریستی مخاطبش را مقهور کلمات و شوک حاصل از غافلگیری های داستانی نکند، اما انسان در آثار او در چنان موقعیت هایی قرار می گیرد که هیچگاه از یاد نم یرود. دورنمات به جای غافلگیری و شوک آنی، مخاطبش را مدتها بعد تکان میدهد. وقتی یادش بیاید ماتئی چگونه به یک قول غریب پایبند می ماند یا بازرس برلاخ چطور تا آستانه زوال خویش به کشف حقیقت می اندیشد. آن وقت دوباره به دورنمات و قصه هایش رجوع میکند و غرق حیرت می شود از این که نویسنده چقدر عمیق به انسان می نگرد.
اصلا آنچه دورنمات را از دیگر نویسندگان ادبیات جنایی متمایز می سازد، انگیزه هایی چنان قدرتمند و پلیدی و شرارتی چنان عمیق است که آدمی را سالها اسیر یک صبر طاقت فرسا برای رسیدن به یک لحظه جنون آمیز از انتقام یا به عقیده دیگر، تحقق عدالت می کند. همچون آنچه در «قاضی و جلادش» می خوانیم که مسئله جرم، عدالت و اخلاق را در طرحواره ای پیچیده به چالش می کشد.
به جز حسرت و سرخوردگی های ماندگار شخصیتهای گیر افتاده در چرخه تقدیر به عنوان یک مضمون مشترک، آنچه دورنمات را برای من به چخوف نزدیک می کند شاید داستان «شرط بندی» چخوف است. در حقیقت شرط بندی برلاخ با گاستمان که بر سر جرم و کشف حقیقت صورت گرفته کاملا یادآور شرط طولانی مدت مرد بانکدار و آن مرد حقوق دان بر سر مسئله جزا و عدالت انسانی است.
«تو یک سال دیگر وقت زندگی کردن داری و چهل سال بی وقفه تعقیبم کرده ای. این صورت حسابش است. برلاخ، بحث ما در آن میخانه بوگندویحوفه شهر توفان، غرق دود غلیظ سیگارهای ترکی درباره چی بود؟ … می گفتی جنایت حماقت است، چون غیرممکن است بشود با انسان ها مثل مهره های شطرنج رفتار کرد. من بر خلاف تو، کمتر از سر اعتقاد و بیشتر برای مخالفت با تو، با اطمینان می گفتم که درست همین بی نظمی روابط انسانی، جنایت را ممکن می کند و باز هم به همین دلیل، تعداد بی شماری جنایت نه فقط کیفر نشده اند بلکه بدون انعکاس هم مانده اند».