توضیحات
عشق درسینما 10 – مثل یک عاشق – صالح نجفی – نشر لگا
اورسن ولز معتقد است دو چيز هست که به هيچوجه نبايد روي پرده نشان داد: اجراي واقعي عمل جنسي و دعا به درگاه پروردگار. شايد اين مهمترين چالش سينما باشد: عشق را چگونه بايد ديد، اگر اصلا بتوان، روي پرده نشان داد/بازنمايي کرد؟ و يادمان باشد، اگر سينما نبود به احتمال زياد آدمها به شيوه ديگري معاشقه ميکردند يا شايد آدمها ميبايست به فکر راههاي ديگري براي آموزاندن شيوههاي عشقورزي ميافتادند. و مثل هميشه سوال، آنوقت، اين ميبود که خود آموزگاران ميبايست شيوههاي «درست» عشقورزي را از کجا يا از که بياموزند؟
برای خرید کتاب در مشهد و سراسر کشور کتاب ”مثل یک عاشق – صالح نجفی ” از بزرگترین کتابفروشی اینترنتی مشهد میتوانید از پایین صفحه اقدام نمایید
امیر عربشاهی –
درباره فیلم «مثل یک عاشق»
مجموعه «عشق در سینما» و «سینما به مثابه فلسفه» تک نگاری هایی درباره آثار شاخص سینمایی و فیلمهای کالت از صالح نجفی است. مجموعه ای خواندنی که در قالب کتاب هایی کوچک به تحلیل فیلمها می پردازد. تا کنون دو کتاب درباره فیلمهای کیارستمی در این مجموعه ها منتشر شده که خوانده ام. دو اثر روایی آخر او. مثل یک عاشق در مجموعه «عشق در سینما» و کپی برابر اصل در مجموعه «سینما به مثابه فلسفه»
آنچه در ادامه می خوانید تحلیل کوتاه بنده از فیلم «مثل یک عاشق» است. تماشای فیلم و خواندن این کتاب تک نگاری هم به شدت توصیه میکنم.
فیلم با یک فضای خالی آغاز میشود. اما با این تفاوت که در اینجا فضای خالی به معنای فیزیکی و عینی آن وجود ندارد، بلکه آدمهایی که در کافه و درون قاب حضور دارند تهی از معنا و احساس هستند، گویی غایبند. منبع صدا در ابتدا نامشخص است، حداقل برای چند لحظه. کمی بعد می بینیم آکیکو با تلفن همراه صحبت میکند و در گوشه ای از کافه تنها نشسته است. این فضای شلوغ اما تهی، به همراه صدای خارج از قاب آکیکو و بعدتر انعکاس تصویر رئیس آکیکو بر شیشه به گونه ای که بر آکیکو احاطه دارد، بر فقدان و غیاب هویت دلالت دارد. کیارستمی میزانسن را به گونه ای به کار برده است که انفکاک صدا و تصویر، و غرابت آنها بیشتر نمایان شده و تنهایی آکیکو در میان جمع را بیشتر برجسته می کند.
زمانی که آکیکو با تاکسی از خیابان ها می گذرد و از زاویه دید او رفت و آمد آدمها و ماشین ها را می بینیم، و بخشی از روشنایی های شهر روی شیشه اتومبیل و بر چهره مبهوت او منعکس میشود. و حتی در خانه تاکشی که همچنان صدای ترافیک خیابان ها از بیرون قاب به گوش میرسد، کیارستمی با بهره گیری از صدا و نورهای خارج از قاب تنهایی شخصیتها/ غیاب ارتباط را نشان میدهد. در اواخر فیلم پیرزن همسایه تاکشی از عشق ناکام خود، و با حسرتی نهان در کلامش با آکیکو سخن می گوید. سپس از پشت پنجره به درون خانه اش بر می گردد. و آکیکو لحظه ای به پنجره و قاب خالی آن خیره می ماند. این فضای خالی که در یک قاب بسیار زیبا و متقارن نقش می بندد، علاوه بر آن که رد پیرزن همسایه و حسرت یک رابطه عاشقانه را در خود دارد، در زاویه دید آکیکو آینده ای تلخ و حسرت برانگیز را ترسیم میکند. اما سرسبزی باغچه و تنه درختی که فراتر از افق پنجره، پشت قاب پنهان شده جرقه های روشنی از امید در سینه دارد.
در میانه فیلم، درست زمانی که نوریاکو، آکیکو را همراه با تاکشی می بیند باز همچون فیلم قبلی کیارستمی، نقش آفرینی آغاز میشود. تاکشی به نقش پدربزرگ آکیکو در می آید تا نوریاکو عصبی را آرام کند. اما در پایان و زمانی که نوریاکو پی به دروغ تاکشی میبرد، خشمگین به در خانه می آید. در اینجا صدای فریادهای نوریاکو خارج از قاب تصویر به گوش میرسد، و به شکلی تهدیدگر اعلام حضور میکند. تاکشی سعی میکند از آکیکو مراقبت کند اما زمانی که از پشت پنجره بیرون را نگاه میکند، سنگی ناگهان شیشه را می شکند و تاکشی به زمین می افتد و از قاب خارج میشود. همینقدر ناگهانی فضای قاب خالی میشود. پرده ای سفید که تکان میخورد، و چند کتاب در گوشه طاقچه لب پنجره. و صدای بوق مایکروفر که چون بوق ممتد مرگ به گوش میرسد. پایانی ناگهانی و غیر منتظره که انگار همه چیز را در حالت معلق و بی فرجام نگه میدارد. نوریاکوی عصبی، آکیکوی تنها و انتظار بی پایان پیرزن همسایه. اما صدای بازی بچه ها در مدرسه که در این نمای پایانی، خارج از قاب به گوش میرسد، جلوه ای از امتداد حیات و باور فیلمساز به شکوفایی انسانیت دارد. عباس کیارستمی در آخرین فیلمش باز هم از انسانیت سرود و جلوه حیات جاودان را در صدای کودکانی جاری ساخت، که چون ناقوس فرشتگان برای کوچیدن او نواختند.