توضیحات
… اما اگر انسان در زندگی خصوصی خود محکوم به ابتذال باشد، آیا میتواند از صحنه تاریخ فرار کند؟ نه. من همیشه عقیده داشتهام که تناقضهای تاریخ و زندگی خصوصی صفاتی یکسان دارند: کار هلنا در دام شوخی فریبآمیزی که لودویک برایش گسترده تمام میشود؛ کار لودویک و تمام آن دیگران در دام شوخییی که تاریخ با آنها کرده است تمام میشود: دام آوازه آرمانشهر؛ آنها به زور راهی به دروازههای این بهشت برای خود گشودهاند، اما هنگامی که در با صدا پشت سرشان بسته میشود، خود را در جهنم مییابند. در چنین وقتهایی حس میکنم تاریخ حسابی دارد میخندد…
مشتاق –
زندگی با کسانی که حاضرند آدم را به سوی تبعید یا مرگ روانه کنند آسان نیست
صمیمی شدن با آنها آسان نیست عشق ورزیدن به آنها آسان نیست. صفحه ۱۱۷ کتاب
جوانی چیز وحشتناکی است مرحله ای است که بچه ها در چکمه ها و لباسهای تجملی در حالیکه آنچه را شنیده اند از بر کرده اند و اعتقادی متعصبانه به آن پیدا کرده اند اما فقط نیمی از آنها را فهمیده اند به آن پا میگذارند. صفحات ۱۳۳-۱۳۴ کتاب
آنها که در ابدیت زندگی میکنند با اندوه بیگانه اند میدانند که زندگی در زمین جز دمی نمی پاید و به هم پیوستن قریب الوقوع است. صفحه ۲۰۸ کتاب
آدمها اسیر قوانین هستند کسی به آنها میگوید این طوری یا آن طوری باشید و آنها چنان در این راه تلاش میکنند که روزی که میمیرند هیچ نمیدانند که بوده اند و که هستند. این سبب میشود که آنها هیچ کس و هیچ چیز نباشند اول و قبل از هر چیز انسان باید شهامت داشته باشد که خودش باشد صفحات ۲۵۹-۲۶۰ کتاب