توضیحات
یک پناهنده و نجات یافته از جنگ جهانی دوم به اسم هرمان برودر، پیش از آن که بداند، سه زن را در زندگی خود می یابد: یادویگا، رعیتی لهستانی که او را از چشم نازی ها پنهان کرد؛ ماشا، عشق زیبارو و واقعی هرمان؛ و تامارا، همسر اول او که به شکل معجزه آسایی از مرگ نجات یافته است. هرمان که از فرط مشکلات، مات و مبهوت شده و در عین حال، فرار از آن ها را در زندگی کنار گذاشته است، با احساسی از عذابی قریب الوقوع و ابدی در خیابان های نیویورک، وقت می گذراند. کتاب دشمنان، بازگشت دوباره ی نجات یافتگان هولوکاست به متن اجتماع را مورد بررسی قرار می دهد. دوران هیتلر، اثرات خود را بر ذهن آنان گذاشته و حتی وقتی که هرمان، این شانس را به دست می آورد تا برای شروعی دوباره به آمریکا مهاجرت کند، زندگی را پیچیده تر و جان فرساتر از توان خود می یابد. او به عنوان شوهر سه زن، به یک متقلب، فریبکار و دروغگو تبدیل می شود. در داستان هرمان، زندگی خانوادگی و تک همسری، ارزش هایی از دست رفته هستند.
مشتاق –
من پایه داستان را دوست داشتم، اما کل آن من را راضی نمی کرد. به نظرم رمانی بود با فراز و نشیب های بیش از حد، تا حدودی از هم گسیخته و مهمتر از همه هدر رفته. امکان خوشبختی هدیه ای است که دارید یا ندارید. این داستان دو نفری است که آن هدیه را نداشتند.