توضیحات
این کتاب ها فلسفه را ساده نمی کنند بلکه از ابهت هراس آور فلسفه می کاهند. خواننده ممکن است خواندن این کتاب ها را به امید یافتن پاسخ های روشن آغاز کند: پاسخی برای مسئله تنهایی اش، چرایی مرگ، منشا ملال و دل زدگی… اما انتظار اینکه کتابی یا کسی در چند صفحه یا فلان تعداد نکته به ما بگوید چطور زندگی کنیم و چگونه خوشبخت شویم،در واقع یک جور انکار مسئولیت شخصی انسان است. پاسخی قطعی و ابدی که مناسب حال همه کس باشد وجود ندارد. کتاب هایی که چنین مدعاهایی دارند قطعا فریبکارند. کتاب های این مجموعه نسخه نمی پیچند و سیاهه ای از اعمال نیک و بد پیش روی شما نمی گذارند؛ بلکه می خواهند به فهم بهتر زندگی و پرسش ها و تجرب هایتان کمک کنند؛ چراغی بیفروزند تا در این اتاق تاریک زندگی و در لحظات دشوار، در کمان از پرسش های بی پایان انسانی روشن تر شود، بدانیم فیلسوفان و حکیمان جهان به این پرسش ها چطور فکر کرده اند ؛ تا با فهم دقیق تر و دیدی بازتر بتوانیم در زندگی مان تصمیم بگیریم، مسئولیت تصمیم مان را شجاعانه بر عهده بگیریم و با عواقب تصمیم هایمان آگاهانه روبه رو شویم.
مشتاق –
یک خبر خوب و یک خبر بد وجود دارد. خبر خوب این است که «نظم زمان» کاری را انجام میدهد که «تاریخ مختصر زمان» به نظر میرسید وعده میداد، اما آن را پوشش نمیداد: تلاش میکند کشف کند که خود زمان چیست. خبر بد این است که کارلو روولی این کار را به شکلی گلدار و دست تکان انجام می دهد که اگرچه خواننده ممکن است به طور مختصر احساس کند که او در مورد چه چیزی می نویسد، اما هرگونه درک به سرعت مانند عطر یک گل در حال عبور از بین می رود (سبک در حال گرفتن است).
این کمکی نمی کند که کتاب در حال ترجمه است و برخی اصطلاحات علمی به هم ریخته اند، یا اینکه روولی عادت به تناقض با خود دارد. او بارها و بارها به ما می گوید زمان وجود ندارد، سپس از آن استفاده می کند. برای مثال، در یک نقطه از صفحه ای که به ما از غیبت زمان می گوید، روولی از رویدادهایی می نویسد که دارای مدت زمان و «وقتی» هستند – هر دو اصطلاح بی معنی بدون زمان. او در یک نقطه از جهانی بدون زمان صحبت می کند، در جایی دیگر می گوید “زمان و مکان پدیده های واقعی هستند”. مشکلی که فکر می کنم روولی با آن روبرو است این است که او از رویکرد فیزیکدان رایج استفاده می کند که از یک مدل به گونه ای صحبت می کند که گویی واقعیت است.
پژمردگی اغلب در مسیر درک قرار می گیرد. به عنوان مثال، هنگامی که در مورد قانون دوم ترمودینامیک و آنتروپی صحبت می کند، او ادعا می کند (من فکر می کنم – دشوار است دقیقاً بگوییم چه ادعایی دارد) که تنها دلیلی که ما پیکان زمان را از افزایش آنتروپی درک می کنیم، نحوه برچسب گذاری است. چیزها مفهوم این است که، برای مثال، اتمهای بدن شما مرتبتر از اتمهای درهم ریخته نیستند – فقط این است که دیدن نظم در بدن شما آسانتر است، زیرا در مقیاس اتمها همه چیز مبهم است، اما اگر ما میتوانست هر اتم را دقیقاً ببیند، هر پیکربندی که باشد خودش منحصر به فرد خواهد بود. قابل توجه به نظر می رسد، اما از این که ذرات کوانتومی اساسی غیرقابل تشخیص هستند، چشم پوشی می کند. آرایش ابر اتم ها تنها زمانی منحصر به فرد است که بتوانید یک اتم هیدروژن (مثلا) را از دیگری تشخیص دهید.