توضیحات
حرفهی شخصیت اصلی رمان آفتابپرستها یعنی فلیکس ونتورا تجارت کالای غیرمعمولی است. او را میتوان تاجر خاطرات دانست؛ فلیکس به طور مخفیانه گذشتههای نو را به کسانی میفروشد که نسبت به امنیت آیندهشان اطمینان دارند و تنها به گذشتهی خوبی برای کامل کردن زندگیشان نیازمندند.
در این داستان رازآلود و جنایی، در مکانی که اهالیاش آنگونه که نشان میدهند نیستند و کمترین ارتباطها، به جعل تاریخهای کاملاً تازه ختم میشود، یک آلبینوی کتابخوان، یک خارجی عجیب، یک زن زیبا و یک آفتابپرست بذلهگو گرد هم میآیند، تا حقیقت زندگی خود را بیابند.
در این رمان که ماجراهایش در آنگولا روی میدهد، داستان از گذشتهای درد دیده تا حالی مملو از رویا، با فراغ خاطر روایت میشود و دروغها در تاریخ وحشی کشوری که بسیاری از افراد در آن چیزی برای از یاد بردن و مخفی کردن دارند، برملا میشود.
رمان آفتابپرستها (The book of chameleon) نخستین اثر ستایشبرانگیز یکی از بهترین نویسندگان پرتغالی جهان یعنی ژوزه ادوآردو آگوآلوسا (José Eduardo Agualusa) است که تا ابد داستانی شگفتانگیز و بحثبرانگیز دربارهی موضوعاتی مانند حقیقت، نژاد و قدرت باورنکردنی خلاقیت باقی خواهد ماند. این رمان که دربردارندهی خوشبختی، حقیقت و هویت است به زیبایی به کنترل نویسنده درآمده و مسائل سیاسی و شخصی در آن با یکدیگر ادغام شدهاند. این اثر بسیار لطیف و آرام روح و احساس شما را لمس میکند.
یک آفتابپرست روایتگر این رمان است که در خانهای قدیمی و فرسوده زندگی میکند. این خانه حوادث فراوانی را به خود دیده است و آفتابپرست در آن تاریخ را شاهد بوده و اکنون نیز تمام آنها را بازگو میکند؛ دیالوگهایی از حوادث تاریخی تا اتفاقاتی که رخ داده. این آفتابپرست روایت عجیب و غریبی از تاریخ را با زبانی سورئال بیان میکند.
کتاب آفتابپرستها از روح دنیای مسخ کافکا و روایات بورخس برآمده است. نویسنده با ادغام لحن استعاری و رئالیسم تاریخی ترکیبی تازه پیرامون فساد قدرت و دنیای متعصبانهی آدمیان خلق میکند. شخصیتهای این رمان که میتوان آن را اثری سیاسی نیز به شمار آورد در فضایی قرار میگیرند که مجبورند از خودشان و از آنچه کردهاند بگویند.
مشتاق –
گاهی در مسیر ادبی با داستانها، سبک، موضوعات و شعرهای شگفتانگیزی مواجه میشویم که بیآنکه بدانیم چرا ما را تحت تأثیر قرار میدهد. به عنوان مثال، ما نمی توانیم برخی از عاشقانه ها را توضیح دهیم. پس از پایان مطالعه، از خود سؤالاتی در مورد آنچه اتفاق افتاده است می پرسیم. این همان چیزی است که برای من با تاجر گذشته اتفاق افتاد.
با خواندن پشت جلد، انتظار چیزی جز این را داشتم. راوی، یک گکو که زمانی مرد بود، مانند شهرزاده، از زندگی در خانه ای که او انتخاب کرده، یعنی خانه فلیکس ونتورا، برای ما می گوید. از طریق فصل های مختصری که ممکن است بین رویا و واقعیت از هم گسسته به نظر برسند، خواننده تقریباً با داستان هیپنوتیزم می شود.
نقطه قوت رمان خوزه ادواردو آگوالوسا در طرح داستان نیست، که به خودی خود بسیار ناسازگار است. با این حال، سوالاتی که پیشنهاد می کند در مورد وزن گذشته، غرور فرد، تاریخ هر فرد، دروغ، واقعیت کوتاه شده و استحکام خاطرات است.
در طول مسیر، ما چند قطعه از تاریخ آنگولا را در پس زمینه فاش خواهیم کرد. نوشتن شاعرانه داستانی رویایی است که با فانتزی رنگ آمیزی شده است و ما در صلاحیت خواندن آن به عنوان خواندنی ملایم یا خشونت آمیز تردید داریم.