توضیحات
پنج قدم فاصله – ریچل لیپینکات – فاطمه صبحی – میلکان
ویل را نگاه می کنم که روی صندلی کنار من می نشیند. آن را عقب می کشد تا مطمئن شود فاصله ی ایمن را رعایت کرده.
نگاه جدیدی که دقیقا نمی شناسم چشمانش را پرمی کند، نگاه تمسخرآمیزیا طعنه زننده ای نیست، کاملا آزاد است، صادقانه است.
آب دهانم را به سختی قورت می دهم و سعی می کنم احساساتی را که در حال فوران اند سرکوب کنم. اشک چشمانم را پر می کند.
آرام شروع می کند به آواز خواندن.
مثل بچه ها می زنم زیرگریه: « از این جا برو، عین احمق ها شدم» و با پشت دستم اشک هایم را پاک می کنم و سرم را تکان می دهم.
دارد آهنگ آبی را می خواند، قبل از آن که بتوانم خودم را جمع کنم، سیل اشک از گوشه ی چشمانم سرازیر می شود. چشمان آبی اش را تماشا می کنم که چطور روی آن تکه کاغذ مچاله دوخته شده تا تک تک کلمات آهنگ را درست ادا کند. احساس می کنم قلبم دارد منفجر می شود.
در آن واحد انبوهی از احساسات بر من هجوم آورده او می خندد و سرش را تکان می دهد. با او می خندم و سرم را تکان می دهم. نگاه مان در هم گره می خورد. قلبم در سینه ام انگار به رقص درآمده و مانیتور ضربان قلب کنارم تندتر و تندتر بیپ بیپ می کند. خیلی کم به جلو خم می شود. در مرز خطر می ماند، ولی همین هم کافی است تا درد لوله ی گاسترونومی ام را از یادم ببرد.
اگر چه شاید مسخره ترین چیز باشد، اما اگر در اتاق عمل بمیرم، بدون عاشق شدن نمرده ام.
از کتاب پنج قدم فاصله فیلم نیز ساخته شده است.
آثار نشر میلکان را از بهترین کتابفروشی اینترنتی مشهد اینجا بررسی نمایید
Arefeh –
من عاشق عاشقانه های خاصم. و این کتاب قطعا یکی از خاص ترینا توی این حوزه بود
Arefeh –
اینکه ببینی دو نفر اینقدر برای با هم بودن تلاش میکنن و رنج میکشن ولی بیماریشون نمیزاره، باعث میشه قدر سلامتیتو بیشتر از اینا بدونی
ناهید. ع –
یک روایت عاشقانه ی غمگین
ولی انقدر ریتم،اتفاقات ، و بالا و پایین رفتن های به جای قصه قشنگه که واقعا ارزش خوندن داره
فیلمش هم ساخته شده که واقعا دیدنیه
حمیدرضا –
این اثر از ریچل لیمنکات رو بیشتر از اثر دیگرش با نام تمام این مدت دوست داشتم . این کتاب قصه ی دلباختن پسر و دختری به هم با شرایط خاص در مکانی خاص را بیان میکند . شرایط آن است که هر دو بیمار هستند و به خاطر شرایطی که وجود دارد نمیتوانند کم تر از پنج قدم بینشان فاصله باشد و مکان خاص هم بیمارستان است که هر کسی می رود برای دوا و درمان پیش دکتر می رود اما انگار این دختر و پسر دوا و درمان را عشق می دانند و یکدیگر را دکتر برای خود . از لا بلای حوادثی که ( گاهی حوادثی از کله شقی و شیطنت های مخصوص دوران نوجوانی ) در کتاب نقل میشود شما با غنیمت شمردن دم ، دست کم نگرفتن سلامتی و اهمیت آن و زیبا تر و رنگی شدن زندگی با عشق آشنا میشوید . کتاب خوشخوانی بود ، کتابی در سبک و حال و هوای کتاب نحسی ستارگان بخت ما