توضیحات
رمان «مقلدها» نوشتهی «گراهام گرین»، نویسندهی صاحبسبک انگلیسی را «محمدعلی سپانلو» به فارسی برگردانده است. در توضیحات ناشر آمده است: «در رمان مقلدها، هائیتی در چنگال پاپادوک دیکتاتور، اسیر است و ماکوته، پلیس امنیتی او یکهتازی میکند. گراهام گرین با شگردهای سینمایی و شیوههای گزارشنویسی، نقشبازانش را در فضایی جدی و طنز که ویژهی اوست به حرکت درمیآورد. براون، صاحب مهمانخانه؛ اسمیت، آمریکایی سادهدل و جونز قابلاعتماد، پشت نقاب هنرمندانهشان یک وجه مشترک دارند: هر سه از عشق، رنج و تردید میترسند.» در بخشی از داستان میخوانیم: «کشتی ما خیلی کوچک بود، به گمانم رقم کل مسافرینش از چهارده نفر بالا نمیزد، گرچه مدهآ هنوز خیلی جا داشت. فصل جهانگردی نبود و به هر حال جزیرهای که ما به طرفش میرفتیم دیگر جاذبهی جهانگردی نداشت. در میان مسافرین یک سیاهپوست شقورق بود که پیراهنی با یقهی سفید خیلی بلند و سرآستین آهاری به تن و عینک دستهطلایی به چشم داشت و به سن دومینیک میرفت. تقریبا همیشه تنها بود و از دیگران کناره میگرفت.» محمدعلی سپانلو (1394-1319) معروف به «شاعر تهران» از فعالترین شاعران معاصر ایران بهشمار میآید. «رگبارها»، «پیادهروها»، «سندباد غایب»، «هجوم»، «نبض وطنم را میگیرم»، «خانمزمان»، «تبعید در وطن»، «ساعت امید»، «خیابانها، بیابانها»، «فیروزه در غبار»، «پاییز در بزرگراه»، «ژالیزیانا»، «کاشف از یادرفتهها» و «قایقسواری در تهران» از مجموعه شعرهای اوست. برخی آثاری که به کوشش سپانلو ترجمه شده از این قرار است: «آنها به اسبها شلیک میکنند» نوشتهی هوراس مککوی، «شهربندان» نوشتهی آلبر کامو، «عادلها» نوشتهی آلبر کامو، «کودکی یک رئیس» نوشتهی ژان پل سارتر، «دهلیز و پلکان» اشعار یانیس ریتسوس و… . کتاب حاضر را نشر «افق» منتشر کرده است.
مشتاق –
«دنیای متعارف یک قاتل را چیزی تقریباً هیولا میداند، اما یک قاتل برای خودش فقط یک مرد معمولی است – مردی که برای صبحانه چای یا قهوه میخورد، مردی که یک کتاب خوب دوست دارد و شاید زندگینامه بخواند نه داستان، مردی که در یک ساعت منظم به رختخواب میرود، سعی میکند عادات جسمانی خوبی در خود ایجاد کند، اما احتمالاً از یبوست رنج میبرد، که سگ یا گربه را ترجیح میدهد و دیدگاههای خاصی در مورد سیاست دارد.
یک قاتل ممکن است کسی باشد که در مترو کنار شما نشسته است. این می تواند مردی باشد که با پارگی های سنگین شبیه یک حسابدار است، بی گناه، خسته کننده، با انگشتان صاف و قدرت فریبنده ای در آن شانه های افتاده بیشتر از آنچه در ابتدا تصور می کنید. یا در مورد زنی که کنار زوج آسیایی نشسته با سوزن های بافندگی، مثل شمشیرها حتی در نور خاموش چشمک می زند، شبیه کاتلین ترنر سالخورده با چشمان آبی ترد است که نگاه شما را در حالی که یکی از آن سوزن ها را زیر شما می لغزد نگاه می کند. قفسه سینه و آن را به سمت بالا هل داد و به دنبال قلبت بود.