توضیحات
فاوست – یوهان ولفگانگ فون گوته – م .ا . به آذین – نشر نیلوفر
کتاب فاوست، نمایشنامه ای تراژیک نوشته ی یوهان ولفگانگ فون گوته است که برای اولین بار در سال 1832 به چاپ رسید.
گوته در این نمایشنامه از داستان اسطوره ای مردی استفاده کرده که تصمیم می گیرد معامله ای با شیطان انجام دهد.
شیطان هر کاری که فاوست از او بخواهد را انجام خواهد داد و لحظه ای آن چنان باشکوه در زندگی را به این مرد خواهد بخشید که هر کسی آرزو می کند ای کاش این لحظه می توانست برای همیشه پایدار باشد.
اما اگر فاوست واقعا از شیطان بخواهد که این لحظه همیشگی شود، به جهنم سقوط خواهد کرد و باید پس از مرگ، خدمتگزار شیطان باشد.
با گذشت داستان، فاوست و شیطان به توافق می رسند و این مرد، مهر و علاقه ی دختری زیبا به نام گرچن را به دست می آورد.
اما در این تراژدی جذاب و به یاد ماندنی، اوضاع به همین سادگی ها برای شخصیت اصلی داستان پیش نخواهد رفت.
برای خرید کتاب در مشهد و سراسر کشور کتاب ”فاوست” از بزرگترین کتابفروشی اینترنتی مشهد میتوانید از پایین صفحه اقدام نمایید و برای جستجوی سایر عناوین کتابهای موجود و خرید کتاب از لیست کتابهای دلشدگان میتوانید اقدام نمایید.
امیر عربشاهی –
فاوست، اثر جاودانه گوته، حماسه انسانی عظیمی است در باب کشاکش پیوسته خیر و شر، در باب تاریخ آفرینش، جبر و اختیار و تقدیر و در ستایش ادبیات و هنر. آنچه می خوانید از زاویه ای دیگر نگاهی دارد به اثر سترگ گوته.
در آغاز آفرینش زمانی که خدا انسان را آفرید و از روح خود در آن دمید، تمامی ارواح آسمان ها را به سجود این شگفتی آفرینش واداشت. اما روح سرکش شیطان این حقارت را برنتابید و انسان را لایق سجود ندانست.
اما شیطان که مفیستوفلس خوانده میشد هرگز از درگاه خداوند رانده نشد. بلکه او با خدا شرط بست که روح بنده نیکوکار او، دکتر فاوست را تصاحب خواهد کرد. و خدا پذیرفت و چنین گفت: “تا زمانی که او روی زمین زندگی میکند، تو اجازه داری که وسوسه اش کنی. هر کسی که راه میرود می تواند گم بشود.”
مفیستوفلس به سراغ فاوست سالخورده میرود که در آرزوی جوانی و جاودانگی می سوزد تا بتواند از تمامی لذایذ عالم هستی بهره مند و به تمامی حقایق آگاه شود. فاوست که تمام عمر در جستجوی نیکبختی بود و اینک در آستانه مرگ قرار دارد، روح خود را به مفیستوفلس می بخشد تا او جوانی و جاودانگی را به وی عرضه کند.
هر دو وارد مطبخي میشوند كه عجوزههايي چند به صورت بوزينه محتويات ديگهاي بزرگي را هم ميزنند. فاوست به دستور مفيستوفلس قطرهاي از يك معجون جوشان را مینوشد و در دم جوان ميشود . فاوست دوباره جوان شده است و همه چيز براي او تغيير كرده است . دنياي جديد فاوست را به وجد ميآورد و در اين بين نگاه او به جمال دختري معصوم بنام مارگارت ميافتد كه از نمازخانه بازگشته و راه خانه را در پيش گرفته است . فاوست از مفيستوفلس ميخواهد به هر شيوهاي كه ميتواند مهر او را در دل دختر بنشاند .
فاوست : روح رضايتمندي ، اي دوشيزه من ، دلبند من … در سراسر اين فضا موج ميزند ، با من در اين دم مهربانانه سخن بگو ، و در اين فردوس كوچك ، از دل و جان از ميهمانت پذيرايي كن …
در پناه قدرت شيطاني مفيستوفلس ديدارهاي بين دو عاشق پياپي تكرار ميشود . با اينكه فاوست از صفاي دل ، شيفته مارگارت شده است با اين حال از هوسهاي شيطاني هم دور نميماند. مارگارت باردار ميشود. و از عمل زناشویی این دو روح شیطانی، فرزندی به دنیا می آید که او را تاناتوس می نامند.
گوته که نمی توانست باور کند انسان روح خود را به شیطان بفروشد، افسانه آفرینش را به گونه ای دیگر سرود.
اما واقعیت آن است که مارگارت نیز همچون فاوست اسیر شعله های آتشبار هوس و شهوت شد. مفیستوفلس روح خود را در وجود تاناتوس دمید و تاریخ بشر این چنین آغاز شد؛ در جستجوی جاودانگی و در آغوش و بستر شیطان.