توضیحات
شکار کبک – رضا زنگی آبادی – چشمه
در توضیحات پشت جلد کتاب آمده است: «گر گو از لای در بیرون خزید و سوز سردی به درون امد. قدرت در را بست. نمیدانست چه وقت روز است؛ آفتاب کمرمق زمستان بالا آمده بود. چشمانش به نور خیره کننده عادت کرد.
حتم تا صبح برف باریده بود. همهجا سفید بود؛ کوههای دوردست، درختان گز روبهرو، تپههای شنی، درختان پسته و موتورخانه، هرچه به چشم میآمد سفید سفید بود. دستهای کلاغ از روی درختان گز بلند شدند. شاخهها تکانی خوردند و برف از آنها پایین ریخت.
گر گو روی ایوان جست و خیز میکرد. هیچ ردی جز ردپای گرگو روی برف نبود. قدرت عطسه کرد و انگار مغزش تکان خورده باشد، تازه یاد جسدی افتاد که شب رهایش کرده بود.» این کتاب را نشر «چشمه» منتشر کرده است.
آثار رضا زنگی آبادی را از بهترین کتابفروشی آنلاین مشهد تهیه نمایید

امین –
کتاب روان و خوب و قابل هضم برای مخاطب
حمیدرضا –
جانی ترین و سلاخ ترین مجرمان هم روزی مثل من ، شما و دیگران یک انسان عادی بوده اند ، معصومانی که در کوچه ها و خیابان ها به همراه دوستان و هم بازیان و هم قد و بالاهای خود کودکی و نوجوانی را میگذراندند . پرسش اصلی اینجاست که کی ، کجا و چگونه اتفاقی رقم میخورد که آینده کسی را دگرگون کرده و او را وارد جاده ای دیگر وارد بزهکاری می کند ؟
در خانه هایمان چه میشود ، در خیابان هایمان چه میگذرد ، بین ما انسان ها چه رخ میدهد که نطفه ی هیولایی بسته میشود و به تدریج این هیولا قدر میشود و می رسد روزی که دندان های تیز خود را بر پیکره ی جامعه انسانی فرو میکند و خون میریزد و خون میخورد .
رمان شکار کبک نوشته ی رضا زنگی آبادی درباره ی همین ماجر است . اینکه هیولاهای درنده جامعه ی انسانی ، زاده نمیشوند بلکه به تدریج ، توسط خود جامعه توسط خود مردم ساخته و پرداخته می شوند.
کتاب درباره سیر تبدیل کودکی معصوم به جانی روان پریش است و این طرح روایی چه خوب تاثیر میگذارد بر خواننده ای که یا پدر است یا مادر یا قرار است در آینده بشود که چطور کمربندی از احتیاط به دور خود و خانواده اش بکشد که اگر پرفسور و مهندس تحویل جامعه نمیدهند لااقل جانی و قاتل و متجاوز هم تحویل ندهند .
آقای زنگی آبادی را دارای توانایی در نوشتن میدانم و ایده و طرح شان در رمان شکار کبک را می ستایم اما ای کاش نویسنده کمی با صبر و حوصله و جزئیات بیشتری داستانش را ادامه و پایان میداد . اینکه کاش نویسنده نگاه نمیکرد که صفحات رمانش زیاد شده اند یا چی و همچنان به نوشتن و پرداختن به مسائلی در رمانش ادامه می داد . کتاب همین حالایش هم از تعدادی از کتب ایرانی سر و گردنی بالاتر است اما قوه ی آن را داشت که از بیشتر کتب ایرانی سر و گردنی بالاتر باشد .
نویسنده فضاسازی ها را به خوبی در آورده ، واقعی و بدون ژست ( بیشتر ) نوشته ، همزمان دو داستان را بی کم و کاست جلو برده و در جای خوبی هم به پایان رسانده اما بعضی جاهای داستان را که مزمزه کنی میبینی خامی کمی شما را می آزارد .
این مزه خامی در ارتباط اشخاص با اشخاص و اشیا در کتاب دیده میشد ، رابطه قدرت با فالی ، رابطه قدرت با خاور ، رابطه قدرت با آخرین گرگو ، رابطه قدرت با قتل هایش ، رابطه مراد با تجاوزهایش و …
این خامی در پرش های داستانی از اتفاقی به اتفاق دیگر هم رخ میداد و خواننده ( لااقل من ) تا می آمد به فضا عادت کند و بیشتر در آن کند و کاو کند فضا رو به جلو حرکت میکرد و فضای جدیدی با اتفاقات جدیدی رخ میداد ، انگار نویسنده نخواسته چیزی جز قدرت به ما بگوید در حالیکه میشد اتمسفر و هوای خانواده ها ، اعتقادات ، شخصیت ها ، روستای محل سکونت ، شهر کرمان و … را به رشته تحریر در بیاورد و از اینها در آن روزگار نکاتی را به خواننده ارائه دهد .
خلاصه بگویم که شکار کبک مثل کسی است که در کنارش نشسته ای و او می گوید و خوش میگوید اما کم می گوید و تو به آن ارضای ذهنی نمیرسی و دعا دعا میکنی کاش بیشتر بگوید بیشتر ادامه دهد و قضیه را تمام نکند .
خوشحالم که این کتاب را خواندم و برایم مفید و ارزشمند بود .