توضیحات
«سلطان مار» داستانی طنز از زندگی شاه و وزیری است که فرزند ندارند. به توصیه درویشی از درختی که باغ آن توسط دیوها محافظت میشود، دو سیب سفید و قرمز چیده و به همسرانشان میدهند تا صاحب فرزند شوند. پسر شاه به صورت مار متولد میشود. شاه با شنیدن این خبر به پیشنهاد وزیر خودکشی میکند و مقام او به طور موقت به وزیر واگذار می شود. پسر بزرگ میشود و متوجه میشود هر گاه بخواهد میتواند از جلد مار خارج شود. او باید بنا به وصیت پدر باید با « خانم نگار» دختر وزیر ازدواج کند. وزیر وقایع ثبت شده را عوض میکند تا مانع این ازدواج شود. «سلطان مار» جلد را کنار مینهد و خود را به دختر مینمایاند. دختر با راهنمایی دایه خود جلد مار را میسوزاند. سلطان مار به نزد دیوها میگریزد. دختر سر به بیابان میگذارد و به جست و جوی شوهر میپردازد. بعد از فرسودن هفت دست لباس آهنین، به شوی خود میرسد و او را راضی میکند تا بازگردد و مردم را از ظلم ستم داروغه و سفرای خارجی نجات دهد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.