توضیحات
خولیو کُرتاثار در تاریخ ادبیات داستانی معاصر، غولی توصیف شده در کنار گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس و ماریو بارگاس یوسا. نویسندهای که جهانی تماماً شخصی را طراحی و در داستانهای کوتاه و رمانهایش جاودان کرده است. برای اهل سینما هم خواندن خود داستان آگراندیسمان امکانی برای تطبیق و مطالعهی موردی است با فیلم بزرگ میکلآنجلو آنتونیونی، تولید ١٩٦٦. خواندن این داستان در دل مجموعهای از داستانهای غریب این نویسندهی تاریخساز رنگ و وزن دیگری دارد؛ اینکه بتوانیم با تأخیر زیاد با نگرش سوررئالیستی او که بارها وصفش را خواندهایم روبهرو شویم. نویسندهای که حاشیه نرفتن و مستقیم به هدف زدنش میتواند برای هر نویسندهای درسگرفتنی باشد. کُرتاثار بخش عمدهای از عمرش را دور از وطن و در فرانسه گذرانده و تجربهی طولانیمدتی هم به عنوان مترجم داشته، اما محوریت امر سیاسی و همنشینی ناگزیر شهروند نمونهای امریکای لاتین با آن را در کارش کمرنگتر از همترازانش زیر ذرهبین برده؛ اتفاقی مبارک که بسیار از بزرگان دیگر امریکای لاتین متمایزش کرده است. امیدوار بمانیم به چاپ باقی کارهای این نابغهی سوررئالیست و بدبین؛ اعجوبهای که دیر به سراغش رفتیم.
مشتاق –
موضوع اصلی داستان اضطراب وجودی در مورد هیچ معنای ذاتی زندگی است و با تعریف زندگی شما و سپس مسئولیت زندگی کردن بر اساس آن هنوز به طور واقعی وجود دارد.
همانطور که در داستان پیش می رفتم، من را به یاد «مسخ» اثر فرانتس کافکا می اندازد که اثری مهم در ادبیات اگزیستانسیالیستی است.