توضیحات
هیچ لازم نیست که حس تنهایی را من توصیف کنم. از همان کودکی با تنهایی آشنایید، از آن روزی که یکهو متوجه شدید همه همبازی دارند جز شما؛ از همان سرِ شبی که میخواستید با کسی بگذرانید ولی تنها ماندید؛ از آن مهمانی که حتی یک نفر آشنا نبود و دورتان پُر بوده از آدمهایی که داشتند باهم اختلاط میکردند؛ از آن شبی که کنار عشقتان گذراندید و خیلی خوب میدانستید که دیگر همه چیز بینتان تمام شده است؛ و از آن لحظهای که تنها ماندید در آپارتمان خالی وقتی که او برای همیشه رفته بود. همیشه باید بابتِ عشق بهایی پرداخت، و تنهایی بخشی از آن است. هر آدمی که عاشق باشد، یا به کسی فکر کند، در غیابِ آن فرد، وقتی که چه جسمانی چه عاطفی ترک میشود، حتماً تنهایی را تجربه خواهد کرد…
از این نویسنده منتشر شده
مشتاق –
همه آدم ها در تجربه شان از جهان تنهایند وقتی به سخنرانی کسی گوش میدهید در حالی که صدها نفر اطرافتان هستند شما در شنیدن کلمات به نوعی تنهایید. در یک کنسرت بزرگ گرچه در میان هزاران نفرید باز هم با موسیقی تنهایید چون آنچه اهمیت دارد تجربه شما از موسیقی است. واضح است که ما این تجربه ها را با دیگران هم در میان میگذاریم – واکنش هایشان را تحلیل میکنیم و از واکنشهای خودمان هم در قالب کلمات به آنها میگوییم حتی میکوشیم تجربه مان از کنسرت یا سخنرانی را با ژست و ادا اطوار بیان کنیم اما بخشی از تجربه مان همیشه خصوصی و شخصی میماند چون نمیتوان آن را کاملاً با دیگران در میان گذاشت درد را معمولاً نمی شود مطرح کرد. وقتی درد خیلی شدید شود جهان و زبان فرد را نابود میکند. درد آدم را لال میکند درد شدید را نمیتوان با دیگران در میان گذاشت، صرفاً به این دلیل که وقتی درد همه دنیای آدم میشود دیگر جایی برای چیز دیگری باقی
نمی گذارد.