توضیحات
سلینا ساردوئین با نامه ای که بین انگشتانش تاب می داد، از روی سنگفرش مرمرین دالان ورودی غار مانند دژ آدمکشان پیش می رفت و همه جا ساکت بود. هنگام عبور از دروازه بزرگ چوب بلوطی دژ، کسی به او خوشامد نگفت؛ جز فراش قلعه که کت خیس از باران سلینا را با خوشامد گویی کوتاهی از تنش بیرون آورد و با دیدن لبخند شرارت بار بر لبش ترجیح داد چیز دیگری نگوید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.