توضیحات
چوب بدستهای ورزیل – غلامحسین ساعدی – نگاه
نخستین بار در دههی چهل چاپ شد، نگاه نویسنده است به حضور مستشاران خارجی که به ظاهر برای بهبود اوضاع میآیند اما کم کم مقیم شده و همه چیز را میبلعند .حمله گرازها در دهی که محصول را غارت میکنند، روستائیان را به اندیشهی استخدام شکارچیانی می اندازد اما شکارچیان رحل اقامت می افکنند و وضیعتی بدتر از گرازها پدید میآورند، روستائیان چارهای جز قیام ندارند اما آیا قیام میکنند. ….
غلامحسین ساعدی معروف به گوهرمراد متولد شنبه ۱۳ دی ۱۳۱۴ در تبریز یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر ایرانی است. از داستان گاو او (در مجموعه عزاداران بیل)، فیلمی به همین نام ساخته شدهاست که موفقیتی جهانی یافت.
ساعدی تحصیلات خود را با درجه دکترای پزشکی، گرایش روانپزشکی در تهران به پایان رساند. نویسندگی را از سن ۱۶ سالگی آغاز کرد و سالهای زیادی را به نمایشنامهنویسی و داستاننویسی فارسی گذراند. وی در روز شنبه ۲ آذر ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت به خاک سپردهشد.
او که خود ترک آذری بود و به زبان مادری خویش نیز بسیار علاقمند بود، دربارهٔ زبان فارسی و جایگاهش در ایجاد همبستگی و نقشِ آن در وحدت ملی ایرانیان، طی مصاحبهای با رادیو بیبیسی چنین گفت: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من میخواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.»
برای خرید کتاب در مشهد و سراسر کشور کتاب ” چوب بدستهای ورزیل ” از بزرگترین کتابفروشی اینترنتی مشهد میتوانید از پایین صفحه اقدام نمایید
حمیدرضا –
از تجربیات ابتدایی نمایشنامه خوانی من بود . زبان غلامحسین ساعدی به فرهیختگی زبان بهرام بیضایی دیگر نمایشنامه نویس محبوبم نیست اما محتوایی نسبتا شبیه به هم دارند، هر دو به فکر بیان حقایق جامعه و به فکر اصلاح آن مینویسند .
داستان این نمایشنامه از این قراره که در یکی از دهاتها مردم با حمله ی گرازها به زمینهای کشاورزیشان روبه رو میشوند و گرازها بارها محصولات کشاورزی آنها را نابود میکنند و اهالی آن دهات برای فرار از کم محصولی ، فقر و مشکلات اقتصادی تصمیم به نابودی گرازها میگیرند اما اینکه چطور اینکار رو انجام میدن روایت کل داستان رو در بر گرفته ساعدی در مواجهه با این مشکل عقاید و اعتقادات مرسوم اقشار مختلف مردم زمان خود را به چالش میکشد و بعضی جاها طنز تلخی را از خود برجای گذاشته و جالب تر اینجاست که هر لحظه خواندن این نمایشنامه برایم لحظات خواندن قلعه حیوانات از جورج اورول را برایم تداعی میکرد و نزدیکی مفاهیم بین این دو را بارها احساس کردم
برداشت من از خوانش اول این نمایشنامه :
جامعه ای که دهن بین باشد، اهل تفکر نباشد ، اهل همکاری ، همدلی ، همدردی با هم نباشد ، بدبین باشد ، مسئولیت پذیر نباشد ، ایمان به خود نداشته باشد دیر یا زود وقتی که برای رهایی از یک تهدید خارجی دست به دامان دوستی میشود آن دوست به بلای جان آن جامعه تبدیل شده و جامعه را نابود میسازد . به بیان دیگر چنین جامعه ای از تهدید خارجی یا دشمن برای خود خطرناک تر و کشنده تر است