توضیحات
اندو، ژاپن را مردابی می بیند که هرچیز را از درون می پوساند و هر بذری را که در آن زمین کاشته شود تباه می کند. این داستان جنگی است میان بارن مدامی که از ابرهای سنت و فرهنگ کشور می بارد و بذر مسیحتی که با چنگ و دندان می خواهد در آن خاک ریشه بدواند، مثل پروانه ای که به دام عنکبوت گرفتار شده باشد. ایمان و باور شخصی شوساکو اندو مانند گراهام گرین، با دین و آیین کشورش تفاوت دارد. آن دو درد این سوال را درک کرده اند که وقتی نه از رومیان اند و نه از یهودیان، پس صلیبی که باید به دوش بکشند کدام است؟
خداوند چه سرنوشتی برایشان مقرر کرده است؟
قرار اسظت شمایل آن کسی باشند که بر بالای صلیب است و یا سنت پیتری که تا بیش از سحر از ترس جان سه بار مسیح را انکار می کند، و یا یهودایی که خودش را در دشت خون حلق آویز کرده است؟ و این همان تردیدی است که نه یک دم آن ها را رها می کند و نه شخصیت های داستان هایشان را و نه حتی ما را. چه کشیش مست قدرت و جلال باشد، چه پدر رودریگز سکوت.
مشتاق –
فیلم اسکورسیزی از این اثر جذاب تر بود تا خود این اثر.
امیر عربشاهی –
چه چیزی در رمان «سکوت» وجود دارد که یکی از بزرگترین فیلمسازان تاریخ سینما را سالها درگیر خود میکند؟ چه چیزی در این رمان فکر و احساس مارتین اسکورسیزی را قریب به دو دهه یا حتی بیشتر به خود مشغول کرده تا آن که نهایتا اقتباسی درخشان از آن بر پرده سینماها نقش بندد؟
احتمالا بهترین پاسخ را خود اسکورسیزی در مقدمه ای که بر رمان «سکوت» نگاشته بتوان پیدا کرد. سکوت، ما را به سرچشمه های ایمان و باور به مسیحیت باز می گرداند. با پرسش هایی بی پاسخ که طولی به درازنای تاریخ بشریت دارد: ما به چه چیز ایمان داریم؟ مرزهای اعتقادات و باورهای ما تا کجاست؟ رنجی که می کشیم پاسخش را در ازای ایمانمان کجا دریافت خواهیم کرد؟ اگر خدایی هست چرا در برابر ظلم و بی عدالتی و رنج مومنانش سکوت میکند؟
مسئله در همین پرسش نهفته است. همین پرسش که تردید می آفریند. تردیدی که فلاسفه بسیاری در طول تاریخ نقطه آغاز شکل گیری و پایه گذار تفکرات فلسفی شان شده. مثل دکارت و آن گزاره معروفش. اما تردید گاهی نه آغاز یک تفکر که آغاز یک بحران و پایان یک نظم پذیرفته شده است. چه بسیار مبلغان و قدیس هایی که این سکوت را آزاردهنده و تردیدزا یافتند. «آخرین وسوسه مسیح» که اقتباس دیگر اسکورسیزی از ادبیات و پیرامون همین پرسش است. پرسشی که رنج مسیح و صلیب بر دوشش را در حقیقت به استعاره ای از این تردید در وجود آن ذات مقدس تعبیر کرده.
رمان در قالب نامه نگاری هایی به مقصد کلیسای رُم روایت می شود. در بخش نخست نامه ای به کلیسا می رسد که از شایعاتی مبنی بر کفر ورزیدن پدر فریرا و انکار خدا و مسیح می گوید. بخش دوم که تقریبا تمامی طول رمان را در بر می گیرد شرح ماجراهای پدر رودریگز (راوی) و گارپ از سفر به سرزمین های دور ژاپن در جستجوی کشف حقیقت است که به وسیله نامه های رودریگز به کلیسا روایت می شود. و در پایان پس از آن که طی این سفر و در مواجهه پایانی رودریگز با مرادش پدر فریرا باورهای او فروریخته و «سکوت» پروردگار را در برابر رنج انسان ها نتوانسته تاب آورد، به وسیله نامه ای از یک تاجر هلندی پی به دگرگونی اساسی رودریگز و پایان دراماتیک زندگی او می بریم.
مبدا مشترک نامه ها به کلیسا و طرح این پرسش ها، رنج ها و تردیدها با معبد آیینی ایمان کاتولیک انتخاب هوشمندانه ای برای شگرد روایت است. و این ساختار روایی با خلق شخصیتهایی همچون کیچی چیرو، رودرگیز و پدر فریرا کامل می شود. کیچی چیرو با تزلزل و ضعف در ایمان و نهایت خفت و خواری که به ویژه در فصل اثرگذار لگدمال کردن تمثال مسیح و تف انداختن بر صلیب مشهود است، انعکاسی از یهودا در طول رمان و در حقیقت مسیری است که رودریگز را در پایان به فریرا مبدل می کند. در پایان ما به سکوت آن وجود برتر در مقابل جنایات و دردها و رنج های بشری فکر می کنیم. و به انتخاب فریرا و رودریگز می اندیشیم. آیا ایستادگی و مرگ گارپ راه درستی بود یا انکار خدایی که سکوت میکند، برای نجات انسان از رنج؟