توضیحات
انتشارات مروارید منتشر کرد: «و بعد، انگار که زمان ایستاده باشد، هیچ اتفاقی نیفتاد. وضع ملکه مادر نه بهتر شد، نه رو به وخامت گذاشت؛ ملکه مادر بین مرگ و زندگی معلق مانده بود و تن نحیفش درست لبه زندگی تکان تکان میخورد هر لحظه ممکن بود به آن سمت دیگر برود، لیکن با طنابی باریک به این سمت محکم شده بود، طنابی که از روی هوسی نامعلوم، مرگ نگهش داشته بود، چرا که جز مرگ چه کس دیگری میتوانست طناب را نگه دارد. آنروز هم گذشت و آن روز، چنان که اول قصه گفتیم، هیچکس نمرد.» نویسنده این کتاب برنده جایزه نوبل میباشد. «دنیای داستانی ساراماگو دور از افسانه و حکایت نیست؛ همان قلمرو کافکا، گوگل و بورخس» لوس آنجلس تایمز «شاید ساراماگو بزرگترین نویسنده عصر ما باشد.»
امیر عربشاهی –
ژوزه ساراماگو از نویسندگان برجسته و نامدار ادبیات جهان است که آثار او غالبا در حوزه ادبیات رئالیسم جادویی طبقه بندی می شود. رمان هایی با ایده هایی درخشان که با قصه گویی شگفت انگیز ساراماگو به خلق شاهکارهایی کم نظیر منتهی شده. از «کوری» که نقطه آغاز کشف او در بازار کتاب ایران بود تا آثار دیگرش از جمله «بینایی»، «دخمه»، «بالتازار و بلیموندا» و …
«در ستایش مرگ» به نوعی ادامه ای منطقی بر روندی است که در کوری و بینایی طی شده بود. ساراماگو جامعه ای هویت باخته در موقعیت جغرافیایی و تاریخی نامعلوم ترسیم میکند و یک دیستوپیا می آفریند. پادآرمانشهری خیالی که جامعه را گرفتار و اسیر یک اپیدمی به تصویر میکشد. همان جامعه ای که سالها پس از کوری، در «بینایی» موقعیت بحرانی فراگیر دیگری را تجربه میکند. و احتمالا دلیلی ندارد که نپذیریم وقایع «همزاد» یا «در ستایش مرگ» هم می تواند در همان جامعه رخ داده باشد. تاکید بر کلمه جامعه و پرهیز از عنوان «کشور» از آن روست که ما نه با یک موقعیت ژئوپولیتیک مشخص مواجهیم و نه حسی از تعلق خاطر به مفهوم وطن.
در مجموعه این رمان ها علاوه بر اپیدمی های غریب و معضلات فزاینده ناشی از آن، که به مثابه یک تهدید فراگیر تمام ارکان یک اجتماع را تحت تاثیر قرار می دهد. ما با آدمهایی مواجهیم که هویت مشخصی ندارند. نه از هویت اجتماعی خاصی برخوردارند و نه از هویت خانوادگی معینی. ساراماگو برای هویت زدایی هر چه بیشتر از این آدمها و این اجتماع متزلزل، از شیوه ای گمراه کننده در نگارش جملات و استفاده از علائم سجاوندی بهره برده. شیوه ای که شاید در «در ستایش مرگ» (ترجمه شهریار وقفی پور) به اوج رسیده باشد.
خواننده در تشخیص صاحبان نقل قول ها و جملات دچار سردرگمی می گردد و به مرور و با درک سبک مشخص کار نویسنده، از دنبال کردن شخصیتها دست بر می دارد و بیشتر به گرداب عمیقی که همه آدمها در آن فرو می روند توجه میکند. مسئله «در ستایش مرگ» نه یک بیماری فراگیر (کوری) و نه یک بحران سیاسی غیرقابل پیش بینی (بینایی)، بلکه یک بحران وجودی و فلسفی است که در ادامه سیر نزولی جامعه، اکنون به موقعیتی ابسورد و به پوچی مطلق رسیده. زمانی فرا رسیده که دیگر کسی نمی میرد.
«روز بعدش هم کسی نمُرد.. این موضوع که مطلقا با قواعد حیات مغایر است، اوضاع و احوال جامعه را به هم ریخت و در افکار مردم اضطرابی عظیم ایجاد کرد»
این نخستین سطر رمان و آغاز سلسله رویدادهایی است که جامعه را به بحرانی عظیم و غریب گرفتار میکند. در پایان شگفت انگیز رمان که به مغازله مرگ با یک مرد نوازنده ختم می شود، به طرز کنایه آمیزی با ماهیت زنانه مرگ رو به رو می شویم. نوعی تعین و هویت مشخص که انگار در واپسین مراحل زوال آدمیزاد و اجتماع محقق گشته. چه کنایه ای از این دردناک تر!
مشتاق –
این کتاب بی نظیر است. این به یک ژانر کاملاً جدید برای خود نیاز دارد، شاید فلسفه فانتزی. برای درک بهتر ،کتاب همه نام ها،از همین مولف را هم قبلش بخوانید بهتر است زیرا بسیار به هم مرتبط هستند. به نظر می رسد که آنها اچدر یک وسواس به مرگ زندگی میکنند،تما در واقع دارای یک دیدگاه و ایده بسیار غیر متعارف هستند.