توضیحات
نشر چشمه منتشر کرد: یک تابستان دهه شصت. یکی از شهرستان های فرانسه ، کنار دریاچه، نزدیک سویس . ویکتور کمارا ، راوی داستان پسر هجده ساله و بی ملیتی است که به خاطر مبارزه با ترس (ترس از جنگ ؟ از فاجعه ای بزرگ ؟ از دنیای بیرون ؟) و نا امنی و تهدیدی که پیرامونش حس می کند ، در این شهر آب گرم مخفی می شود . آن جا با شخصیت های مرموزی آشنا می شود ، از جمله دکتری که اسم خودش را «ملکه آسترید» گذاشته … و خصوصا ایون ، با سگ آلمانی اش… او می کوشد منظره ها ، لحظات فرار و فضای گذشته ی دور را دوباره زنده کند. ولی انگار از پشت شیشه ی یک قطار ، همه چیز پشت سر هم می آیند و می روند ، طوری که دیگر چیزی جز یک سراب و چشم انداز تصنعی باقی نماند. انسان بی ریشه ای در جست و جوی زمانی که از دست رفته و جوانی یی که گذشته . "
مشتاق –
کتابهای پاتریک مودیانو تقریباً هیچ طرح داستانی ندارند، یا اگر دارند، میتوانیم همه آنها را با یک جمله خلاصه کنیم: درباره افرادی که پس از جنگ بیهدف در خیابانهای غمانگیز پاریس سرگردان هستند و نمیدانند به کجا تعلق داشته باشند.
ویلا ی دلگیر درباره ویکتور چمارا است، اما تا آخر ما هنوز هویت واقعی او یا از چه چیزی فرار می کند، نمی دانیم، اما تمام کتاب فقط خاطرات تابستانی بی خیال او با ایوان و رنه مینت است. اما در آن تابستان، او و آنها در گوشه و کنار پاریس و روح یکدیگر به ماجراجویی پرداختند و در آن زمان او نیز عشقی داشت.
و مانند بسیاری از کتابهای دیگر پاتریک مودیانو، ما به خاطر چیزهایی که برای همیشه از دستانمان خارج شدهاند، خاطراتی که قلبهای ما را گرم میکنند و در عین حال آنها را از هم میپاشند و همه ما پشت سر میگذاریم، احساس غمگینی میکنیم. مزه ای که هم شیرین است و هم تلخ، اما هر گوشه ی خیابان خاطره ای را به یاد می آورد و مزه ای از چیزی، دیگر نمی دانم، عشق است؟