توضیحات
انتشارات نیماژ منتشر کرد: از بین همهی کافههای ساحلی که صندلیهای یک درمیان چوبی و پلاستیکیشان را رو به موج مینشانند. تنها کافهی عمو آیریک است که مرا بیشتر به خودش میخواند، و از بین تمام آدمهای گذری و ثابتی که خماری صبحهای مرطوبشان را اینجا میکشانند، تنها ماکسیمیلیان است که نگاه سرگردانم را روی خودش ثابت میکند. شاید به خاطر طنین اسمش باشد. یعنی از وقتی اسمش را میدانم به نظر خودم بیشتر نگاهش میکنم. زن همراه او هم مرا نگاه میکند. خیره و بیحس. همیشه در مسیر نگاه اویم. ماکسیمیلیان طوری زن را روبهروی خودش مینشاند که جهت نگاهش همیشه رو به من است. صندلیهای ثابتی داریم همهمان و کسی سرجا دعوایش نمیشود. کافهها خانههای روشن شباند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.