توضیحات
کتاب انقلاب علمی به انقلاب علمی قرن هفدهم، و به طور کلیتر به تاریخنگاری علم و اینکه مورخ علم چه باید بکند، نگاهی متفاوت دارد.
اگرچه موضوع اصلی کتاب با آثار پیشگفته و بسیاری کتابهای دیگر یکسان است، اما این تاریخ، به قول ابوالفضل بیهقی، از رنگی دیگر است، چرا که استیون شِیپن به عنوان نمایندهٔ معاصر مکتب ادینبرو فهم دیگری از کار مورخ علم دارد که میتوان آن را بر مبنای چنین تعریفی از علم توصیف کرد:
علم فعالیتی اجتماعی است. بنابراین، مورخ علمِ یک دورهٔ خاص، مانند عصر انقلاب علمی، باید علم آن دوره را در زمینهٔ اجتماعیش جستجو کند و تاریخش را با پرداختن به همین زمینه بنگارد.
شِیپن در مقدمهٔ کتاب انقلاب علمی مباحث تاریخنگارانهٔ مهمی را که شیوهٔ کار او و همفکرانش را از تاریخنگاری سنتیِ قرن بیستم متمایز میکند، شرح داده است. خوانندگانی که به مباحث تاریخنگارانه و موضوعات جامعهشناختی و فلسفی مربوط به آن علاقهمندند این مقدمه را بسیار جالبتوجه و روشنکننده خواهند یافت. فصل اول کتاب تفاوت چندانی با کتابهای دیگری که در این زمینه نوشته شده، ندارد. از یک سو، خطوط اصلی تفکر در فلسفهٔ طبیعی باستان و قرنهای میانه مرور میشود، و از سوی دیگر، ایدههای محوری دیدگاههای جدید از نظام خورشید مرکزی تا ماشینانگاری و جسمگرایی مطرح میگردد. این موضوعات را کموبیش در آثار دیگر هم مییابیم. اما آنچه کتابهای دیگر به ما نمیگویند یا در پانوشتها و به نحوی حاشیهای به آن میپردازند این است که ایدههای جدیدِ پراکنده چگونه در قالب یک شیوهٔ جدید در فلسفهٔ طبیعی سازمان یافت، چگونه «روش علمی» نو شکل گرفت، بهویژه چرا این ایدهها در قرن هفدهم و در اروپا مطرح شد و نه در زمان و مکانی دیگر، چرا صدای این ایدههای جدید در سطحی گسترده منتشر و شنیده شد، چرا این ایدهها پایدار باقی ماند و بسط یافت، و سرانجام اینکه نسبت تحولات در علم با تحولات در فناوری، سیاست و دین چه بود.
نکات اخیر موضوع بخشهای دیگر کتاب، یعنی فصلهای دوم و سوم، است و آنچه این کتاب را متمایز میکند همین فصول است؛ اگرچه خواننده درخواهد یافت که ذکر برخی جزئیات در فصل نخست نیز بیدلیل نبوده است، چرا که بسیاری از فقرات تاریخیای که در فصلهای دوم و سوم تحلیل میشود ددر فصل نخست معرفی شده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.