توضیحات
انتشارات میلکان منتشر کرد:
دوست اش داشتم.
دوست اش داشتم، تا جایی که می توانستم. اما حق با او بود. خوب و کامل او را نشناختم. هرگز آپارتمانش را نخواهیم دید، دست پخت مادرش را نخواهم چشید، دوستان مدرسه اش را نخواهم دید. من هرگز روتختی تختخوابش یا پوسترهای روی دیوار اتاقش را نخواهم دید. من هرگز غذاخوری ای را که در آنجا دوچرخه اش را دوقفله می کرد نخواهم شناخت.
من حتا نمی دانم که ساندویچ تخم مرغ می خرید یا پوستر به دیوار می زد. من نمی دانم که دوچرخه یا روتختی داشت. من تنها گوشه ای را که در آن دوچرخه اش را دو قفله می کرد تصور می کنم، چون من هرگز با او به خانه اش نرفتم، هرگز زندگی اش را ندیدم، هرگز آن گتی را نشناختم که بیرون از جزیره ی بچوود بود. اتاقش باید تا الان خالی شده باشد.
دو سال می شود که مرده است.
ما می توانستیم باشیم.
من تو را از دست دادم، گت، چون مایوسانه، مایوسانه، عاشق بودم. –از متن کتاب-
Arefeh –
واقعا رمان شگفت انگیزیه
پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش👌🏻👌🏻👌🏻